برای عطاءالله همیشه احترام قائل بوده ام. به نظرم زبان او برای متقاعد کردن حزب اللهی ها موثر است. به علاوه شخص اهل فکری است.
ولی مواضع اخیر او مانند سخنرانی اش در آمپریال کالج لندن در میزگرد "آسیب شناسی جنبش سبز" باید جدا نقد شوند. با این سخن او که به نئوکانهای آمریکائی و حمله نظامی به ایران نباید دل بست صد در صد موافقم. ولی تمام مخالفین خود را تلویحاً طرفدار نئوکان ها دانستن چندان منصفانه و منطقی نیست. روش اداره جرس و اسمی که این سایت برای خود انتخاب کرده، گو اینکه سخنگوی انحصاری جنبش سبز است، هم چندان مطلوب نیست.گویا مهاجرانی نقش مهمی در سایت جرس دارد.
خودی غیر خودی کردن جنبش سبز، و عده ای را بر اساس معیارهای شخصی سبز خواندن و عده ای دیگر را راندن، به نظرم کاملاً خطرناک است. از اخلاق های بسیار بدی است که از اوایل انقلاب در ذهنیت سیاسیون و مردم نشسته است. ریشه اش هم دعوای ایدئولوژیک میان طرفداران دیدگاههای مختلف در فضای ایدئولوژی زده ابتدای انقلاب بوده است. ولی در گفتمان دموکراتیک جنبش سبز باید از فضای دهه شصت فراتر رفت.
مهندس موسوی شخص بسیار تاثیر گذار و مهمی در جنبش سبز است ولی رهبر آن نیست. اصولاً جنبش سبز رهبر متمرکز و کاریزمائی مانند انقلاب سال 57 ندارد و نمی تواند داشته باشد. من عمیقاً به مهندس موسوی علاقمندم و شجاعت بالای او را تقدیر می کنم. ولی اعتبار مهندس موسوی از مردم است نه اعتبار مردم از مهندس موسوی. و مردم یعنی هرکسی با هر سلیقه ای. نه تنها آن عده که ما "مردم" می دانیم شان. اگر ما هم منظورمان از مردم وقت طرفداران خودمان باشد، فرقمان با آقای خامنه ای یا احمدی نژاد چیست؟ فقط در درجه غیر دموکراتیک بودن؟
به علاوه مهندس موسوی خود بسیار در حال تغییر است. سخنان میرحسین را قبل از انتخابات و الان با هم مقایسه کنید. هکذا کروبی که قبل انتخابات محال بود نقد ولایت فقیه کند و امروز می کند.
پس آقای مهاجرانی! طوری صحبت نکنیم که گویا سخن گو یا مسئول اجرائی جنبش سبزیم. جنبش سبز متکثر است و اصلاً یک سخنگوی واحد ندارد. شرط سبز بودن هم، به نظر من، اعتقاد صحیح و سرراست به دموکراسی و روش های غیر خشونت آمیز برای رسیدن به آن هدف است و والسلام. دموکراسی یعنی اینکه برای تمام کسانی که معتقد به قواعد دموکراتیک برای ایران هستند، در جنبش سبز جا هست. سبز های مذهبی و اصلاح طلب مثل آقای مهاجرانی کم نداریم. ولی همه سبزهای غیر مذهبی هم کم نیستند. هنر جنبش سبز این بوده که تمام منتقدان را متحد کرده است.
بیائید شکاف و اختلاف نسازیم.
ولی مواضع اخیر او مانند سخنرانی اش در آمپریال کالج لندن در میزگرد "آسیب شناسی جنبش سبز" باید جدا نقد شوند. با این سخن او که به نئوکانهای آمریکائی و حمله نظامی به ایران نباید دل بست صد در صد موافقم. ولی تمام مخالفین خود را تلویحاً طرفدار نئوکان ها دانستن چندان منصفانه و منطقی نیست. روش اداره جرس و اسمی که این سایت برای خود انتخاب کرده، گو اینکه سخنگوی انحصاری جنبش سبز است، هم چندان مطلوب نیست.گویا مهاجرانی نقش مهمی در سایت جرس دارد.
خودی غیر خودی کردن جنبش سبز، و عده ای را بر اساس معیارهای شخصی سبز خواندن و عده ای دیگر را راندن، به نظرم کاملاً خطرناک است. از اخلاق های بسیار بدی است که از اوایل انقلاب در ذهنیت سیاسیون و مردم نشسته است. ریشه اش هم دعوای ایدئولوژیک میان طرفداران دیدگاههای مختلف در فضای ایدئولوژی زده ابتدای انقلاب بوده است. ولی در گفتمان دموکراتیک جنبش سبز باید از فضای دهه شصت فراتر رفت.
مهندس موسوی شخص بسیار تاثیر گذار و مهمی در جنبش سبز است ولی رهبر آن نیست. اصولاً جنبش سبز رهبر متمرکز و کاریزمائی مانند انقلاب سال 57 ندارد و نمی تواند داشته باشد. من عمیقاً به مهندس موسوی علاقمندم و شجاعت بالای او را تقدیر می کنم. ولی اعتبار مهندس موسوی از مردم است نه اعتبار مردم از مهندس موسوی. و مردم یعنی هرکسی با هر سلیقه ای. نه تنها آن عده که ما "مردم" می دانیم شان. اگر ما هم منظورمان از مردم وقت طرفداران خودمان باشد، فرقمان با آقای خامنه ای یا احمدی نژاد چیست؟ فقط در درجه غیر دموکراتیک بودن؟
به علاوه مهندس موسوی خود بسیار در حال تغییر است. سخنان میرحسین را قبل از انتخابات و الان با هم مقایسه کنید. هکذا کروبی که قبل انتخابات محال بود نقد ولایت فقیه کند و امروز می کند.
پس آقای مهاجرانی! طوری صحبت نکنیم که گویا سخن گو یا مسئول اجرائی جنبش سبزیم. جنبش سبز متکثر است و اصلاً یک سخنگوی واحد ندارد. شرط سبز بودن هم، به نظر من، اعتقاد صحیح و سرراست به دموکراسی و روش های غیر خشونت آمیز برای رسیدن به آن هدف است و والسلام. دموکراسی یعنی اینکه برای تمام کسانی که معتقد به قواعد دموکراتیک برای ایران هستند، در جنبش سبز جا هست. سبز های مذهبی و اصلاح طلب مثل آقای مهاجرانی کم نداریم. ولی همه سبزهای غیر مذهبی هم کم نیستند. هنر جنبش سبز این بوده که تمام منتقدان را متحد کرده است.
بیائید شکاف و اختلاف نسازیم.
با بخش اول نوشته شما موافقم. ۱۷ ساله بودم و در کلاس ازمایشگاه شیمی که می بایست برای مسابقات استانی خودم را اموزش می دادم و اماده می کردم ، یواشکی رادیو برده بودم ، از اتاق ازمایشگاه که مثل اکواریوم شیشه ای بود اگر هر کسی دقت می کرد دست من بر گوشم را می دید ، به استیضاح ایشان گوش می دادم و از ته دل درود می فرستادم به «سور زدن» های پیاپی اش به مخالفان. الگوی سیاست مدار برایمان حاضر جواب و سوال با سوال جواب بده مهاجرانی بود و بس. ندیده بودیم نوع دیگرش را. نفهمیدم و نفهمیدیم که اکثریتی که به زودی اقلیت می شد نیازی به تخطئه ش نبود ، ما نمی دیدیم ، ایشان که ادعای همراهی رهبری انقلاب را دارند می بایست می فهمیدند که آن رفتار واکنشی از جنس احمدی نژاد در پی دارد.
پاسخحذفاما با بخش دوم نوشته شما مرافقتی ندارم : واژه ها در قالب فکر آدم ها شکل می گیرند ، برای همین ست که به کنگو جمهوری دموکراتیک می گویند. حکومت اسلامی هم که به مصلحت اول انقلاب ، جمهوری اسلامی شد ، هنوز از دید امثال مهاجرانی دموکراتیک است. به نظرم می بایست برای پیدا کردن نقاط برهم افتادگی لایه های جنبش ، از مفاهیمی به مراتب ساده تر استفاده کنیم. یک ش می تواند همان شعار ابتدایی جنبش باشد : دروغ ممنوع. راست گویی رادیکال ، شاید راهی به آینده باشد. فرصتی باشد در وبلاگ ام درباره ش خواهم نوشت چون موضوع فکری ام در هفته های اخیر بوده
با احترام
سلام
پاسخحذفیک مطلبی در مورد چاپ کتاب نظریه عدالت نوشته بودید. می خواستم ببینم ترجمه رو از نزدیک دیدید؟ میشه اگر ممکنه برای من یک میل و یا آفلاین بگذارید چون من می خواستم یکمقدار در مورد کیفیت چاپ اون بنویسم. می خوام بدونم در چه قطعی چاپ شده. هارد کاور یا پیپر بک.
ارادتمند
رسول
rasoul_namazi@yahoo.com
به بیانکو: ممنون از دقت و توجهت
پاسخحذفبه رسول: ایمیل زدم برایت به آدرس یاهو. چک کردی؟