۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

جنایت ضدبشری قزل باشان صفوی: افسانه یا واقعیت؟

چندی است به این نتیجه رسیده ام که مطالعه عمیق دوران صفوی در فهم شرایط امروز ایران بسیار مفید است. بسیاری از آداب پسندیده یا ناپسندیده در آن دوران شکل گرفته اند و برخی از نهادهای اجتماعی بسیار مهم سنتی در آن زمان اساس شان ریخته شده است.

تصمیم گرفتم قدری بیشتر در مورد تاریخ صفویه بخوانم. واژه "قزل باش" را به دنبال کتاب خوب جستجو کردم به کتاب نقش قزل باشان در تاریخ ایران نوشته امیرحسین خنجی رسیدم. در اینترنت رزومه ای از نویسنده نبود جز آنکه نویسنده کتاب شخص فاضلی هستند که گویا سایت شان هم، که کتاب فوق را می توانید از آن دانلود کنید با عنوان "تاریخ و فرهنگ ایران زمین" در داخل ایران فیلتر است و احتمالا نویسنده ساکن خارج ایران اند.

شروع به مطالعه کتاب کردم و بخش هائی از فصل های مختلف را خواندم. هم جالب بود و هم تکان دهنده. اطلاعات مهمی در مورد صفویه و قزل باش ها در کتاب می توانید برای اولین بار -در مورد خواننده آماتور تاریخ مانند من- بیابید. خواندن آنرا به تمام خوانندگان توصیه می کنم.

علی رغم نقاط قوت فراوان کتاب چند نقطه ضعف اساسی در مورد کتاب یافتم که اینجا بیان شان می کنم:

کتاب بیش از آنکه در خور یک کتاب تاریخی علمی باشد حاوی قضاوت هنجاری است. ما در فلسفه علم متاخر خوانده ایم که به قول توماس کوهن علم جدا از هنجار - آنطور که پوزیتویست ها به دنبال آن بودند- وجود خارجی چه بسا ندارد و هیچ نظریه علمی حتی در علوم طبیعی خالی از پیش فرض های هنجاری نویسنده نیست.

ولی به نظرم به خصوص در هنگام روایت تاریخ باید آگاهانه مرزی برای قضاوت هنجاری بگذاریم. کتاب جناب خنجی را اگر مثلا با مقاله صفویه دایره المعارف ایرانیکا که بالتبع مقاله ای علمی و نسبتا استاندارد است مقایسه کنید، در خواهید یافت چقدر بیش از حد قضاوت کننده است.

مثلا ًکتاب بر اساس این قضاوت هنجاری نوشته شده که ترکان و عقایدشان منشا بسیاری خرابی ها و جنایات در تاریخ ایران بوده اند. کتاب تصوف را به دو قسمت تقسیم می کند: الف) تصوفی که شاه اسماعیل و صفویان مبلغ ان بودند و هرگونه خونریزی و جنایت را با آن توجیه می کردند و مرده پرستی و مزار و بارگاه ساختن برای مردگان از ان بیرون می آید. ب)تصوفی که باید آنرا رندی نامید و حافظ و خیام و مولوی (البته این یکی به طور نصفه و نیمه از نظر نویسنده) مدافع آن بودند.

تا اینجا کار تحلیل به نظر من جالب است. مشکل جائی شروع می شود که نویسنده تصوف نوع اول را منتسب یه ترکان و ادیان شمنی و پیشا اسلامی آنها می داند و تصوف نوع دوم را ریشه دار در زرتشت و ایران باستان می داند. یعنی دقیقا تفسیری پان ایرانیستی از ریشه های تصوف اصیل و جعلی. کتاب بر اساس تمایز نژادگرا و استعماری بربر (ترک ها و تا حدودی عرب ها)- متمدن (فرهنگ ایرانی) نوشته شده است.

کتاب خالی از تناقض هم نیست. مثلا در جائی سلطان سلیم عثمانی -که در جنگ چالدارن اسماعیل صفوی را شکست داد به خاطر شاهنامه خوانی و تسلط بر فارسی و علاقه و احترام به ایران به عنوان سرزمین کیخسرو و کیقباد فردی فاضل معرفی می شود و در جائی دیگر او خونریزی خوانده می شود که در برخورد با اقوامی بومی و یونانی مفتوحات عثمانی - به سان شاه اسماعیل در برخورد با مخالفانش- هیچ رحم و مروتی نمی داند.

سئوال اساسی من پس از خواندن کتاب در مورد ابعاد جنایات صفویه است. ظاهرا ادعای کتاب در مورد جنایات قزل باش ها خالی از واقعیت نیست. خنجی جنایاتی به قزل باش های شاه اسماعیل در برخورد با مخالفان و سنی ها نسبت می دهد که انسان از خواندنشان موی بر تنش سیخ می شود و از ایرانی بودن می خواهد توبه کند. جنایاتی مانند زنده در دیگ آب جوش انداختن مخالفین و کانیبالیسم یا همان انسان خواری. من که با شنیدن مورد اخیر تا چندین ساعت آشفته بودم و شب درست خوابم نبرد. نویسنده از گروهی به نام چگین (آدم خوار) در میان سربازان شاه اسماعیل یاد می کند که وظیفه شان خوردن مخالفان بود. یاد سکوت بره ها افتادم. اگر این سخنان درست باشد باید گفت صد رحمت به کهریزک و گوانتانامو و درود بر هیتلر!

آدم خواری در دربار صفوی متاسفانه ظاهرا امری است که رخ داده است. مثلا مقاله صفویه دایره المعارف ایرانیکا در حد یک جمله به این مسئله اشاره کرده است. یادم است دکتر سروش هم در یکی از سخنرانی ها یا نوشته هایش در حد یکی دو جمله به این مسئله اشاره کرده بود. ظاهراً مرحوم سعیدی سیرجانی هم در مقدمه "وقایع اتفاقیه" به این مسئله پرداخته.

سئوال اساسی من در مورد ابعاد رواج این جنایت ضد بشری در دوران صفویه است. کسی از دوستان می داند آیا واقعا در ابعادی که جناب خنجی از آن صحبت می کند این جنایت رخ می داده یا نه؟ در زمان کدام شاهان صفوی این مسئله رواج داشته و در کدام ها رواج نداشته؟ بطور تخمینی چند نفر به این روش در سال کشته می شدند؟

پی نوشت بعد التحریر: یکی از دوستان خوب در فیس بوک نوشته فوق را ناخودآگاه متاثر از پیش فرض های پان ترکیستی دانسته است.

در جواب ایشان باید قدری بیشتر توضیح بدهم. نویسنده کتاب قزل باش ها در ایران آقای خنجی دید خیلی منفی ای نسبت به صفویه و قزل باش ها دارد و ریشه بسیاری از مفاسد کنونی را در دیدگاههای صفویان آن دوره می داند که اتفاقا به نظرم تحلیل بی ربطی هم نیست. نقد من بر او آن است که به نظر می رسد او این مفاسد را به ترک بودن صفویان ربط می دهد. ولی من فکر می کنم بحث ترک و فارس نیست. بحث فرهنگ منحطی است که متاسفانه قرائتی از دین هم توجیه اش می کند.

۲۲ نظر:

  1. ". نویسنده از گروهی به نام چگین (آدم خوار) در میان سربازان شاه اسماعیل یاد می کند که وظیفه شان خوردن مخالفان بود. " تصور اینکه آدم مخالفاشو بخوره خنده داره!

    پاسخحذف
  2. اگر علاقه مند هستید مطالعات عمیقی در مورد صفویه داشته باشید "جان فوران" و "ویلهلم فلور" می توانند راهگشا باشند که علاوه بر غنی بودن ، صرفا دید تاریخ نگاری تنها ندارند

    موفق باشید

    پاسخحذف
  3. به شورش: شاید شگرد خوبی باشد که بخندیم تا تلخی اش زیاد اذیت مان نکند. ولی حقیقت اش خوب تلخ است.

    به رضا: خیلی ممنون از این دو شخصیتی که معرفی کردید. من در گوگل که جستجو کردم از طریق آنها می توان به ادبیات بحث در زمینه صفویه شناسی آشنا شد.

    پاسخحذف
  4. من در سفرنامه‌ی شاردن این قضیه رو دیدم. ترجمه شده و تا جایی که یادم اه هوادارهای ِ شاه اسماعیل واسه خوشایند ِ شاه و اجر ِ اخروی جنازه رو جوری خوردن که فقط استخوان‌هاش باقی موند.

    پاسخحذف
  5. ممنون ناشناس....در مورد ابعاد قضیه چیزی نوشته شاردن؟

    پاسخحذف
  6. تيوری جالبی ست ، بی شک ایران مدرن با صفویه شروع شده است ولی اینکه این صفات را شاهان ترک تبار صفوی رسم کرده اند کمی دور از ذهن است. بربریت در ایران زمین از زمان افول قدرت خلفا بر این مستعمره پهناور فزونی گرفته و در چرخه ای باطل از ایران یک سرزمین عقب افتاده که روز به روز در تاریکی فرو می رفته ساخته است. بی شک اقوام مهاجم نسبت به اقوام شهر نشین توحش بیشتری نشان می داده اند. ولی در مجموع رفتار جنایت بار با انسان های دیگر چیز عجیب و غریبی نبوده است.

    درباره توحشی که خصوصا نسبت به مخالفین سیاسی شاهان صفوی اعمال می شده ، کاملا حسی مشابه شما داشتم وقتی اولین بار درباره شان خواندم. حتی امروز هم از تصورش منقلب می شوم. حکایت تاجگذاری شاه اسماعیل در تبریز واقعا عبرت انگیز است توصیه می کنم بخوانید اش. آدمخواری به منزله جنگ با مخالف نبوده است به همین دلیل آنچنان وسیع نبوده است ، اگرجه کمابیش اجرا می شده است ، آدمخواری به منزله ابزار اعمال رعب در میان مخالفین بوده است ، همانطور که انواع و اقسام شکنجه های دیگر هم با همین هدف انجام می شده است. بقایای این تصور که سبعیت می تواند عامل بازدارنده باشد را در موافقت با مجازات اعدام می توانیم ردگیری کنیم.

    من فرصت نکرده ام کتاب مورد پیشنهاد شما را بخوانم ولی واقعا نیاز به اعصاب پولادین دارد بازخوانی توحشی که در ایران زمین به عنوان سنخ نمای کشور های عقب افتاده در جریان بوده. آدم خوشحال می شود که در چنان زمانی به دنیا نیامده

    پاسخحذف
  7. "حکایت تاجگذاری شاه اسماعیل در تبریز واقعا عبرت انگیز است توصیه می کنم بخوانید اش." (دانیال) پس باید حتما بروم حکایت تاج گذاری شاه اسماعیل در تبریز را بخوانم.

    پاسخحذف
  8. من یه کلاس میرم که تاریخ ایران درس میده به اسم من پارسی.واقعا فوق العاده اس.استادشم دکتر وکیلیه که آدم با معلوماتیه.خیلی هم باحاله:)
    اگه کسی به تاریخ ایران علاقه داره و دلش می خواد یه نفر خلاصه قابل اطمینانی از ایران براش بگه و حوصله نداره بشینه کتابای تاریخو بخونه و تازه از تو اونا راست و درستش رو خودش پیدا کنه می تونه تو این کلاسا شرکت کنه

    مدير دوره : فرشيد ابراهيمي (هماهنگي و نام‌نويسي) : 1146936 – 0919

    پاسخحذف
  9. به چند ادعای زیر نگاهی بیندازید:
    1) آنچه مدنیت ایرانی را نابود کرد، تاریک اندیشی و تعصب را جایگزین فضای فکری شکوفا در ایران نمود نه حمله و غلبه اعراب بلکه نفوذ ترکان به ایران و به دست گیری قدرت به دست ایشان از سده چهار هجری به بعد بود. در واقع مدنیت ایرانی توانسته بود تا قبل از نفوذ ترکان از حمله اعراب تا حد زیادی جان به در برد اما ترکان با تعصب و... آن را نابود کردند و تاریک اندیشی را جایگزین آن ساختند.
    2) هنگامی در نخستین نبرد بزرگ، اشکانیان با رمی ها روبرو شدند همه شهرهای سوریه و... به حمایت از اشکانیان با رمی ها جنگیدند چرا که بر خلاف رمی های ستمگر، اشکانیان را جانشین هخامنشیان نیکو می دانستند. خاطره خوب هخامنشیان در حالی هنور پایدار بود که 125 سال از سقوط هخامنشیان می گذشت. البته اشکانیان به خاطر نداشتن تاکتیک جنگ منظم نتوانستند سوریه، لبنان و... را حفظ کنند و رمی ها مردم را به خاطر حمایت از ایرانی ها پس از تسخیر دوباره مناطق سوریه و... به شدت مجازات کردند.
    3) اگر بخواهیم از میان همه فرمانروایان بزرگ باستان کسی را به فرمانروایی جهان انتخاب کنیم بر روی هیچ کس به اندازه کوروش بزرگ توافق نیست چرا که یونانی ها او را بزرگ، ایرانی ها سرور و یهودی ها منجی نامیدند و...
    4) یکی از علل پیشروی پرشن ها شیوه عادلانه و آزادانه ایشان با ملل دیگر در بیشتر مواقع بود.
    5) ذوالقرنین قران مسلمانان، همان کوروش است.

    به نظرت ادعاهای بالا را چه کسانی نوشته اند به ویژه نخستین ادعا را که ترکان را نابود کننده مدنیت و آزاد اندیشی درسده های چهار به بعد در ایران می داند؟

    اگر بخواهیم با منطق نقد شما با این ادعاها مواجه شویم باید بگویم همه این ادعاها کار یک پان ایرانیست دو آتشه ...است. به ویژه نخستین و مهم ترین ادعا کار پان ایرانیستی ضد ترک و نژاد پرست است. اما اگر بخواهیم علمی پیش رویم باید از مدعیان این جملات خواهان شواهد شویم اگر شواهد کافی داشتند بپذییم وگرنه رد کنیم. شیوه شما در نقد این کتاب بحث درست بودن یا نبودن شواهد نبود صرفا بحث این بود که کتاب چون ترکان و عربها را از نظر فرهنگی پایین تر دانسته پس پان ایرانیست است و... باید پرسید مگر همه ملتها از نظر فرهنگی یکسانند؟ مگر وضع نابهنجار امروز ما با سوئدی ها برابر است؟

    گفته بودی نباید حکم ارزشی کرد و...حدی قایل شد و... درست است باید حد قایل شد اما دوباره بر اساس شواهد نه اینکه چون ترکان، عربها یا فارسها خوشششان نمی آید. بر مبنای منطق شما باید گفت ادعای نخست بالا را یک شوونیست فارس پان ایرانیست نوشته.

    هیچ یک ار ادعاهای بالا نوشته فارسها نیست بلکه نقل به مضمون چند غیر ایرانی متخصص و یکی از آنها یک ایرانی ترک زبان است. نخستین ادعای بالا که شدیدترین حمله پان ایرانیستی بر ضد ترکها جلوه می کند نتیجه سالها پژوهش نامی ترین ایران شناس حال حاضر جهان پرفسور فرای آمریکایی است. به نظرت او پان ایرانیست است و فارس؟ آیا نباید نتیجه سالها تحقیق خود را در این ادعا خلاصه می کرد چرا که ترکان را خوش نمی آید؟

    ادعای دوم از آن –احتمالا پرفسور پوپ-- است. سالها پیش کتاب تاریخ ایرانش را خواندم آمریکایی بود ممکن است پوپ نباشد خواستی می توانم برایت پیدایش کنم( به همین دلیل گفتم احتمالا)
    ادعای سوم از آن ویل دورانت است. ادعای چهارم از آن دکتر نوبل استاد "تاریخ تمدن غرب" دانشگاه نتردام است. ادعای پنجم، ابتدا به دست ابوکلام هندی و سپس علامه طباطبایی ترک زبان مطرح شدند. در واقع هیچ یک از بیان کنندگان ادعاهای بالا فارس نیستند. به جز یکی بقیه غیر ایرانی اند. همه در کار خود متخصصان سرشناسی محسوب می شوند. شاید تعجب کنی اما نظریه ظاهرا پان ایرانیستی نژادپرستانه فرای روبه روز مقبولیت بیشتری در دپارتمانهای ایران شناسی می یابد و آن هم به یک دلیل ساده که ارائه شواهد فراوان به دست اوست. به نظرت او یک نژادپرست پان ایرانیست است؟

    این روش که هر کس به نفع پارسها و نقد ترکها یا... حرف زد را بدون توجه به شواهدش به پان ایرانیسم و نژادپرستی وصل کنیم شیوه پان ترکیستهاست چراکه از نظر آنها هیچ کس نباید در نقد تاریخشان چیزی بگوید و هیچ کس نباید در خوبی پارس ها و کارهای نیکشان در گذشته کوچکترین حرفی بزند.

    پاسخحذف
  10. ادعای سوم از آن ویل دورانت است. ادعای چهارم از آن دکتر نوبل استاد "تاریخ تمدن غرب" دانشگاه نتردام است. ادعای پنجم، ابتدا به دست ابوکلام هندی و سپس علامه طباطبایی ترک زبان مطرح شدند. در واقع هیچ یک از بیان کنندگان ادعاهای بالا فارس نیستند. به جز یکی بقیه غیر ایرانی اند. همه در کار خود متخصصان سرشناسی محسوب می شوند. شاید تعجب کنی اما نظریه ظاهرا پان ایرانیستی نژادپرستانه فرای روبه روز مقبولیت بیشتری در دپارتمانهای ایران شناسی می یابد و آن هم به یک دلیل ساده که ارائه شواهد فراوان به دست اوست. به نظرت او یک نژادپرست پان ایرانیست است؟

    این روش که هر کس به نفع پارسها و نقد ترکها یا... حرف زد را بدون توجه به شواهدش به پان ایرانیسم و نژادپرستی وصل کنیم شیوه پان ترکیستهاست چراکه از نظر آنها هیچ کس نباید در نقد تاریخشان چیزی بگوید و هیچ کس نباید در خوبی پارس ها و کارهای نیکشان در گذشته کوچکترین حرفی بزند.

    به نظر من شما با ادعای علمی بودن در واقع نوعی از پان ترکیسم پنهان—الته شاید ناخودآگاه-- را تبلیغ کرده اید. شما در این نوشتار کوچک بر نویسنده خرده گرفته اید که پان ایرانیست است چراکه گفته است "ترکها منشا بسیاری خرابی ها و جنایات در تاریخ ایران بوده اند و..." و شما بدون اینکه بحث کنید که نویسنده دلایل و شواهد خاصی برای حرفش دارد یا نه، صرف ادعای وی را به پان ایرانیست بودن وصل کرده اید. این روش و شیوه پان ترکیستهاست که هر ادعایی در مورد بخش تاریک حضور ترکها در ایران را پان ایرانیسم می خوانند.
    شما به واژه هایی مثل تاراج، غارت، چپاول و... توجه کنید که همه آنها یا ریشه مغولی دارند یا ترکی. آیا اگر زبان شناسی از این موضوع پرده بردارد پس پان ایرانیست است؟ نه میثم جان واقعیت این است که ترکان صحرا نشین بودند و از آسیای میانه وارد فلات ایران شدند و این خوی ویرانگری، ناشی از نوع زندگی و محیط طبیعی آنان بود که بتازند و ویران کنند و تعصب بورزند و از همین جا بود که واژه ترکتازی باب شد نه لرتازی و..... البته این موضوعی ژنتیک و نژادپرستانه نیست بلکه امری تاریخی مربوط به شرایط زندگی آن دورانشان بود و بس.( کتاب معروفی در باب زندگی ایشان—ترکها-- است بنام امپراطوری صحرانوردان که نام نویسنده اش را فراموش کرده ام. در این کتاب می توانی در باب آیینهای شمنی ایشان و....بخوانی.) شما اعتراض کرده اید که چرا نویسنده گفته تصوف بر دو نوع است و...خب شما به جای آنکه مثل پان ترکیستها فوری انگ پان ایرانیست بودن و...بزنید دلایل نویسنده را سبک سنگین کنید و اگر شد ردش کنید. واقعیت تاریخی آنست که تصوف صفوی آنقدر جنایت بار بود که حیثیت تصوف و ...را برای سالها در ایران از بین برد و تا سالها کمتر کسی از صوفی بودن دم میزد و فقها رشد بسیار کردند.(برای نمونه می توانید به مصاحبه دکتر شهرام پازوکی از متخصصین عرفان و نیز فلسفه به نام تصوف بخش معنوی اسلام در مصاحبه با روزنامه شرق رجوع کنید.)

    پاسخحذف
  11. در اینکه عرفان و تصوف مولوی و رگه های عرفانی حافظ تا حد زیادی ایرانی-زرتشتی است که شکی نیست برای نمونه به خود حافظ رجوع کن که می گوید: از آن به دیر مغانم عزیز می دارند که آتشی که نمردست و نمیرد هنوز در رگ ماست آیا اگر کسی این شواهد و جنایات تصوف نوع صفوی را بیان کرد حتما پان ایرانیست است؟ نه میثم جان به جای اینکه با سلاح پان ترکیستی هر مورخی را از میدان خارج کنیم بهتر است دلایل منتقدین قدرت گیری ترکان در سده چهارم هجری را اگر می توانیم رد کنیم. دوباره توجه می دهم که فرای که نظری عین نویسنده مورد نظر تو—البته در حدی که گزارش کرده ای چون من آن کتاب را نخوانده ام-- دارد نه ایرانی است نه فارس زبان و نه....
    به نظر تو اگر یک آتنی در یونان از برتری فرهنگی آتنی ها در برابر اسپارتها سخن گفت پان آتنیست است؟قطعا چنین نیست. حال اگر کسی از برتری فرهنگی تمدن فارسی-ایرانی در نسبت با ترکها سخن گفت و برایش شواهد بسیار عرضه کرد—مثل فرای-- پان ایرانیست است؟ به نظر تو همه فرهنگها از نظر ارزشی یکسان بوده اند و...؟ به نظر من نقد شما دارای نوعی پان ترکیسم پنهان است. من کتاب مورد نظر شما را نخوانده ام اما نحوه استدلال شما بر ضدش کاملا پان ترکیستی است.

    اگر کسی در مورد اخلاقی تر بودن امپراطوری های پارس ها در دوران باستان—در مقایسه با بقیه امپراطوری های باستان-- سخن گفت حتما پان ایرانیست است. پس با این حساب باید تورات یهودی ها را پان ایرانیست بدانیم. طبق نظر شما هیچ کس نباید ارزشگذاری—قضاوت هنجاری-- در باب تاریخ کند پس حتما رفتار گاندی با خمینی برابر است چون طبق نظر شما تقریبا نباید قضاوت هنجاری کرده پس ...مرزی که شما می خواهید ظاهرا نفی هر نوع نقد ترکهاست. آیا نویسنده هیچ نوع دلایلی در برتر دانستن تصوف ایرانی ارائه نداده؟ اگر داده پس دلایلش را نقد کن نه اینکه فورا بگویید چون چنین گفته پس پان ایرانیست است. اگر نداده بگویید چون نداده پس نظر صائبی نیست نه اینکه صرف نتیجه گیری اش را پان ایرانیستی بخوانید. این شیوه شما اتفاقا شیوه پان ترکیستهاست. شما امپراطوری های ایران باستان را با ترکان آسیای میانه در آن دوران مقایسه کنید تا اخلاقی تر بودن و متمدن تر بودن اولی را ببینید. برای نمونه به نوشته های هرودوت—دشمن ایرانیان—گزنفون یونانی و تورات عبری –همه غیر ایرانی—رجوع کنید. آیا اگر کسی با استناد به همه منابع ذکر شده و مقایسه مثلا کوروش با اتیلای خونریز ترک به برتری کوروش حکم کرد قضاوت هنجاری کرده پس پان ایرانیست است—آنگونه که برخی پان ترکیستها چنین می کنند—

    پاسخحذف
  12. شما در بند بعدی نوشتارتان می گویید که "انسان....و از ایرانی بودن می خواهد توبه کند" به نظر من—اگر بخواهم بر اساس نظریات لغزش زبانی روانکاوان سخن گویم—شما ناخودآگاه گرایش پان ترکیستی را آشکار کرده اید زیرا می توانستید—با توجه به ترک بودن صفویان—بگویید از ترک بودن توبه کند اما اینکه می گوید از ایرانی بودن یک نوع گرایش ناخودآگاه پان ترکیستی --تجزیه طلبانه اما پنهان-- را نشان می دهد. شما این رفتار صفویان را—آنگونه که خود گزارش کرده اید—در کدام سلسله ایرانی قبل اسلام—حتی ساسانیان—سراغ دارید؟ البته نیاز به توبه از ایرانی بودن یا ترک بودن نیست چراکه در این صورت تقریبا همه ملتها باید از هر چه هستند توبه کنند هدف آن بود که نشان دهم از نظر روان شناسی شما ناخودآگاه در نقد خود پان ترکیست هستید اگر نبودید می گفتید از ترک بودن توبه کنید—به خاطر ترک بودن صفویان نه از ایرانی بودن—

    من مدعی کمال فارسهای قدیم نیستم—که همانند دیگران بسیاری مشکلات داشته اند-- اما بر طبق نظر کسانی مثل فرای و... به نظرم می رسد نظر نویسنده –البته حد کلی که گفته ای حقیقتی در بردارد و در مقایسه بین ترکهای قدیم و پارسهای قدیم ...—در نهایت آنکه من کتاب را نخوانده ام و هدف من نه تایید یا رد آن کتاب که نقدی به شیوه نقد شما بود که در سخن بسیاری از پان ترکیستها دیده ام. همه حرف بر سر آنست که این شیوه نقد، علمی نیست این شیوه پان ترکیستی و ایدئولوژیک است. راستی اگر من بگویم که سلسله قاجار ترک برای ایران فاجعه بود اما مردم تبریز—کسانی چون رشدیه، ستار خان و...مایه برکت، آن وقت ضد ترکم یا به نفع آن---به عبارت دیگر در کنار بخش تاریک قدیم و جدید، شیوه و محل زندگی جدیدشان—تبریز که دروازه ما به اروپا بود-- مایه برکت ایران بوده است. فراموش نمی کنم که قاجار ترک زبان فاجعه آفرین در میان خود مصدق افتخار آفرین و امیر کبیر بزرگ را هم داشتند. نه امری نژادی در کارست و نه بدی و خوبی مطلق. با عرض معذرت از میثم گرامی و عزیزم .

    پاسخحذف
  13. فی الحال جواب من به نقد خوب محمد کامنت زیر است. اگر فرصت کنم بعدا پستی در این باب می نویسم:

    محمد عزیز دستت درد نکنه بابت نقد جالبت.

    پریروزها داشتم برنامه پرگار را نگاه می کردم در مورد استبداد در ایران با حضور جنابان امانت و کاتوزیان و امانت داشت بحث ایران و انیران را نقد می کرد. من آخر اصلا با این مفهوم ایرانی و انیرانی و تورانی مشکل دارم. مقام فردوسی البته در جای خود. یعنی اینکه یک مرز دور ایران بر اساس محل زندگی اقوام در 2000 سال پیش بکشیم و بعد بگوئیم آنهائی که در2000 سال پیش در این منطقه زندگی می کردند (اگر الان وجود خارجی داشته باشد پس از این همه آمیختگی) اصیلند و بقیه خارجی و اجنبی و حمله گر. اصلا در دنیای قدیم که مرز به معنی امروزی اش وجود نداشته و در دوران امپراطوری ها هرکه زورش می رسیده می رفته جائی را می گرفته. می خواهم بگویم هر جرم و جنایتی هم اقوام کوچ نشین کرده اند در تاریخ ایران- که کرده اند- از دامن مای ایرانی امروز قابل پاک شدن نیست حتی جنایات اعراب و چه برسد به ترکان. ما چقدر با همین اعراب در تاریخ
    امیختگی داشته ایم. اینها در سراسر ایران پادگان داشته اند پس از فتح ایران و با ایرانیان بسیار آمیزش کرده اند. (این حکامی که علی و عمر و عثمان و ..به آذربایجان و ..می فرستادند یعنی هیچ کدام با ایرانیان ازدواج نمی کردند و بر می گشتند عربستان پس از پایان ماموریت؟) در همان کتاب مورد بحث اقای خنجی نوشته اصلا مراغه در آذربایجان را عرب ها به عنوان پادگان برای سربازان عرب بنا کردند پس از فتح ایران. همان کسی که ممکن است امروز سخت ترین بدگوئی ها را نثار ترک ها و عرب ها و غیره می کند، ممکن است پدرانی ترک و عرب و غیره داشته باشد. این منطقه ها سرزمینی بوده که آب نداشته و اقوام کوچ نشین همیشه برای یافتن غذا و (چه بسا حتی غرات) در ایران در تردد بوده اند. نمی توان مرزی مصنوعی امروز بعد از 1000 سال کشید و گفت اینجا متعلق به یکجا نشینان بوده و کوچ نشینان غارت گر بوده اند و همه خوبی ها مال یکجا نشینان بوده و همه بدی ها مال کوچ نشینان. (البته که یکجا نشینان با فرهنگ تر و متمدن نر بوده اند و در این شکی نیست. این را الان هم با مقایسه زندگی عشایر و شهرها می توان فهمید. ولی این بحث نژاد نیست. بحث سبک زندگی یکجا نشینی و کوچ است. کوچ نشین همیشه مجبور است به پایه ای ترین و ساده ترین سبک زندگی قانع باشد و ....البته این طور نیست که فرهنگ یکجا نشینی همیشه مزیت داشته باشد. این طبقه روحانی اتفاقا وقتی تشکیل شد که شاه عباس در برابر سبک بدوی تر صفویان و ترکان اولیه نوعی تشکیلات منسجم بوجود آورد و متناسب با آن احتیاج به طبقه روحانی و دین کلاسه بندی شده پیدا کرد) به علاوه به قول رضا ریاحی خود آریائی ها هم 3000 و حتی بعدتر با غارت اقوام بومی ایرانی وارد ایران شدند. خلاصه ایران کنونی متعلق به تمام اقوام ساکن و یکجا نشین به یکسان است و ما امروز در برابر هرچه آنها کرده اند- حتی جنایت و آدم خوری شان- به یکسان مسئول و شریکیم. من چه بدم بیاید و چه نه، ممکن است یکی از فامیل های من در قدیم از قزل باش های آدم خور شاه اسماعیل بوده است. سهراب سپهری هم می گفت مادر من ممکن است فاحشه ای در بلخ بوده باشد. ولی ربطی به قضاوت ارزشی در مورد امروز من ندارد. من همین الان با پدر بزرگم زمین تا آسمان فرق دارم چه برسد به 500 سال پیش. وضعیت همه ما در ایران امروز در مورد گذشته چنین است.

    راستی این مقاله را هم بخوان در باب بکتاشی ها و بگذارش در کنار مقاله این جناب خنجی که ریشه همه جرم و جنایت قزل باش ها را عقاید ترکی و شمنی قزل باش ها و بکتاشی های آناتولی (یعنی همان علویان امروز) می داند. از سایت انجمن حکمت دانلودش کردم.

    http://www.irip.ir/userfiles/Archive/Papers/Persian/R&M/NegahiBeMotooneMazhabieAlavian-BaktashianeAnatooli.pdf

    این ها را که که کنار همی می گذاریم، آیا نظرات جناب خنجی در باب بکتاشی های ترکیه دارای غرض ورزی نژادی نمی نماید؟

    ممنون از بحثی که دامن زندی

    پاسخحذف
  14. با اجازه وسط بحث شما ، بگویم که به نظر من ، کلاس تاریخ هم به مانند منبر ریچارد داوکینز در باب فرگشت و یا جلسات سخنرانی کراوس در باب عمر کائنات در حد سرگرمی ست. برای کسی که می خواهد استنتاج های علمی یا دست کم منطقی از یک موضوع بکند ، بی شک نیاز هست که موضوع را علمی بخواند. البته این جور کلاس و کنفرانس ها ، برای همه مفرح اند. ولی نتیجه گیری از «شنیده ها»ی این جور مراسم خطر زیادی دارد که شما نتیجه گیری های گاه ابلهانه ای بکنید. این را تجربه کرده ام که می گویم.
    شاد باشی

    پاسخحذف
  15. سلام کاملا" درسته من تمام مقالات در این زمینرو خوندم حتی شاه عباس صفوی یک دسته چهل نفری از این انسانها داشته که همه جا ایشان را اسکورت میکردند و آدم خوارها همه از دین داران و جان نثاران آن زمان بوده اند. اگر دوست داشتی مقالات را برات ارسال میکنم.
    موفق باشید

    پاسخحذف
  16. به دانیال: دانیال عزیز منظورت را نفهمیدم که چی علمی است و چی نیست...دوباره توضیح بده. راستی در فیس بوک هم پیدایت نکردم چون هم اسمت زیاد بود برایم ایمیل کن ایمیل فیس بوکی ایت را با آن پیدا کنم.

    به ناشناس: خیلی لطف می کنید اگر برایم بفرستید. به badamch.m@gmail.com
    ارسال کنید.

    پاسخحذف
  17. حلیل بسیار مشکل داری است. تاريخ، فقط به دليل اينکه در «گذشته» بوده، به معنی «گذشته آنی» نيست. مساله «طول» تاريخ رو اکثر کسانی که تاريخ اجتماعی می نويسند، فراموش می کنند يا فاکتوری برای بررسی حسابش نمی کنند. در ضمن، خواندن تاريخ صفوی بدون خواندن تاريخ قبل از آن کار دردوسرساز و مشکلزايی است که تا آنجايی که من تجربه کرده ام، شديدا" باعث گمراهی می شود. صفويه شروع کننده نبودند، پايان دهنده بودند. مطلبی که اشتباه فهميدنش سرچشمه خيلی تحليل های بقول شما هنجاردار است

    پاسخحذف
  18. سلام
    از لحن متین و منطقی و نگاه بی تعصبتان درس گرفتم .
    به خاطر اطلاع رسانی و دیدگاه عقلانی تان سپاسگذارم . برای نوشتن مطلبی در همین مورد جست و جو می کردم که وبلاگ شما را پیدا کردم و با اجازه نگاشته ی شما را هم به عنوان آبشخور اعلام می کنم .

    پاسخحذف
  19. تردید نیست که نباید هر چه روی وبلاگها وسایتها در باره تاریخ گذاشته اند مستند و مستدل باشه. بدون انکه قصد دفاع یا دشمنی با کسی رو داشته باشم باید بگم فقط در کتابهای اکادمیک و کاملا مستند و با ارائه مدارک معتبر از منابع بی غرض و اولیه است که میشه در باره صفویها داوری کرد. البته من به عنوان کارشناس تاریخ معتقدم داوری حق ما نیست باید دیتا داد تا مردم خود داوری کنند.ضمنا صفویها هم چندان ادمهای دست و رو شسته ائی نبودند و مانند99/5 درصد حکومتگران طول تاریخ ایران در هنگامه فرمانروائی به منافع خود می اندیشیدند و برای تثبیت پایه های حکومتشان از هیچ جنایتی رویگردان نبودند . به قول یک حکیم هیچکس نم یتواند عاری از خطا حکومت کند

    پاسخحذف
  20. فقط در مورد آدمخواری یک سند بدم:
    مولف رسمی دربار صفوی در مورد آدمخواران آن دوره می نویسد:«گناهکاران واجب القتل را از یکدیگر می ربودند و گوش و بینی ایشان را به دندان قطع نموده ،بلع می نمودند و همچنین بقیۀ اعضاء ایشان را با دندان جدا کرده می خوردند»
    روضة الصفويه، ص: 724 ، ميرزا بيگ جنابدى‏ ، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار_تهران،ط1

    پاسخحذف
  21. در همین مورد مقاله ای خوانده بودم که کاملاً مستند و با استفاده از منابع عصر صفوی حتی منابع دربار صفوی ، آدمخواری در آن دوران را به تصویر کشیده است :
    http://islamtxt.net/?q=article/512
    گذشته از این مقاله نصر الله فلسفی در کتاب "زندگانی شاه عباس اول" بابی را به همین موضوع اختصاص داده ... و سندی که جدای از این مقاله و نوشته نصر الله فلسفی با آن برخوردم که از تمام این اسناد شاید وحشتناک تر باشد ، خوردن اسرای جنگ فیروزکوه در عصر شاه اسماعیل است که مورخ می نویسد:
    «قهر شدید الانتقام شاهی ، به قتل عام و تخریب آن ولایت جلوه نمود. لشکری بر مثال: « غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» قریب ده دوازده هزار مرد و زن و کودک شیر خوار را به قتل آوردند و لحوم اکابر آن ولایت رادسوم مجلس و طعوم لذیذ محفل گردانیدند و میرسین کیا را محبوس قفس و هذف تیر استهزاء ناکس و کس و رقم دفتر قصص ساختند»
    (تاریخ خانی ، ص: 158 - 159، علی بن شمس الدین بن حاجی حسین لاهیجی ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ، ط1352 ش )
    و در تذکره الشعرای نصر آبادی از شخصی نام میبرد که حاکم "جرفادقان" یا همان "گلپایگان" بوده و به "آدمی خوار" مشهور بوده!

    پاسخحذف