۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

باز هم شریعتی

کاوه لاجوردی در وبلاگت مطلبی در مورد شریعتی نوشته است. خواستم برای نوشته او کامنت بگذارم که خودش شد یادداشت کنونی.

شاید نقد کاوه بر شریعتی یک پیش فرض دارد که آنرا صریح مطرح نکرده و آن اینکه شرایط امروز ما لااقل تا حدی نتیجه شده رنگ و لعاب های است که شریعتی به اسلام داده است.

من خودم شخصا از وقتی از طریق آکاش سینگ دوست و معلمم با اندیشه پسا استعماری آشنا شدم نظرم در مورد شریعتی عوض شد. یادم هست روزی که عقیل بیلگرامی - که او نیز هندی است- در دانشگاه ما پس از یک سخنرانی گفت شریعتی یک متفکر پسااستعماری جدی بوده است، تعجب کردم و جا خوردم. بیلگرامی متفکر مهمی ای در کلمبیا است و راولز در کتاب لیبرالیسم سیاسی از او یاد کرده.

البته افکار شریعتی حسن و مشکلات نظریات پسا استعماری را یکجا دارد.

کاوه در مورد شریعتی گفته است: "مشتری‌جلب‌کردن برای دین از طریقِ‌ معرفیِ عمداًغیرواقعی‌اش گاه می‌تواند مستقیماً برای این باشد که کسانِ بیشتری به اسلام علاقه پیدا کنند[....] در هر صورت به نظرم کار کارِ بدی است." ولی من مشکلی در این نمی نمی بینم که شریعتی اسلام را امروزی معنا می کند؛ اصلااگر تفسیرهای به روز را از اسلام (و اصولا هر دینی) بگیریم از آن چیزی جز یک مجموعه بی روح باقی نخواهد ماند.

در مورد انقلاب ایران هم معتقدم تقصیر بیشتر با روحانیون است نه شریعتی. یعنی مشکل آن جائی رخ نمود که شریعتی نظریه پردازی کرد ولی روحانیون مانند دزدی که از حاصل زحمت کس دیگری بهره می برد و پولدار می شود، بهره نظریات شریعتی را فقط بصورت ابزاری بردند و از آنها به شکل نرده بانی برای بالا رفتن از قدرت استفاده کردند.

۸ نظر:

  1. نوشته‌ی شما چند اشکال اساسی دارد:
    یک) همه‌ی ادیان را یک کاسه می‌کند. تفاوت میان اسلام و مسیحیت را نمی‌توان نادیده انگاشت. زندگی مسیح و محمد به عنوان موسسین مسیحیت و اسلام به روشنی این تفاوت عمیق را نشان می‌دهد.
    دو) شریعتی و اصولن روشنفکران دینی مسلمان را باید بی‌هیچ ملاحظه‌ای دروغگو دانست. من نمی‌دانم چطور می‌شود از یک متن استراتژیک مانند قرآن که صرفن یک متن نیست بلکه عمل است که به شکل متن درآمده تفسیرهایی به روز ارائه داد.
    سه) شریعتی اگر مسئله‌اش استعمار و استعمار نو بود بهتر بود به جای دروغ سرهم کردن و بر طبل دین سیاسی کوبیدن که خود منشا هزاران بدبختی شد مستقیم نقدش را متوجه همان می‌کرد. از چاله به چاه افتادن نتیجه‌ی این کوشش‌های مثلن پسااستعماری دهان پرکن امثال شریعتی بوده. واقعن باید به حال ملتی که چنین روشنفکرانی دارد گریست.

    پاسخحذف
  2. در نگاهی جامعه شناسانه، خیانت شریعتی به ملتی که از اعماق تاریکی تاریخی بیرون می آمد قابل مقایسه با حمله اعراب به پارس است. افکار تک بعدی و ساده اندیشانه و بی دقتی علمی او، میراثی ست که هنوز ذهن میلیون ها ایرانی تحصیل کرده را مسموم کرده است. از دیدی سیاسی، شریعتی همانقدر مقصر بود که همه انقلابیون دیگر. امروز او زنده نیست که مسولیت بپذیرد و شرکای دیروزین با فرصت طلبی همه کاسه کوزه ها را برسر او می شکنند. از نردبان خوش خیالی و رمانتیسیسم شریعتی بالا رفته اند و حالا که با مغز زمین خورده اند گریبان «دکتر» را می گیرند. ملتی تا این حد مقلد، نباید انتظار داشته باشد اولین مرشد، بهترین باشد. اخیرا در گوگل ریدر نهضتی راه اوفتاده که هر مزخرفی را بر دیوار مجازی شان می نویسند و ته ش می گذارند دکتر شریعتی. عده ای روی ترش کرده اند که با «دکتر» ما چه کار دارید. از نظر من جای امیدواری ست،‌کسانی تصمیم گرفته اند که متن را به ما نفسه بسنجند، نه به گشادی دهان گوینده اش.
    موفق باشی

    پاسخحذف
  3. باید بگویم(البته این مدعا را کاملا از استاد ملکیان وام گرفته ام) در اینباره: کسانیکه به بزرگ کردن aggrandize بخشهای مورد علاقه شان و کوچک نمایاندن بخشهای نه چندان مورد علاقه شان در متن می پردازند، مهمترین عامل این حقه بازی هایشان "فرار از اقامه دلیل و حجت" برای باورهایشان از طریق سواستفاده از آیات و روایات در ظاهر و بار کردن باورهای خودشان-همان بدون حجت ها- در ظواهر آیات است. آیا براستی شریعتی برای فرار از اقامه دلیل در جهت اثبات مدعایش (که عامل اصلی بدبختی ما پهلوی ها هستند، که دست پرورده استعماراند و هدف باید نوعی حکومت دینی-سوسیالیستی باشد و راه رسیدن به آن انقلاب خشونت آمیز بیرونی در کنار نوعی جهاد با نفس به روش عرفانی-اگزیستانس است) دین و احساسات مذهبی را وسیله نکرد؟
    ba tashakur

    پاسخحذف
  4. مشکل رو از عملکرد روحانیون نمی بینم، مکانیزم و مبانی فکری شریعتی این شرایط رو ایجاب می کنه، اگر به جای روحانیون بالفرض قدرت در دست شریعتی بود نتیجه غیر این نمی شد.

    پاسخحذف
  5. با سلام،
    آقای بادامچی فکر می کنم با شما موافقم.
    کمترین تفاوتی که بین شریعتی و روحانیت می شه قایل شد در گروه اجتماعی شونه. شریعتی اندیشمند بود و یک اندیشمند بطور کلی از روحانیت جداست. هرچند که در نتیجه گیری هایشان مشترکاتی نیز داشته باشند. و البته به همین دلیل هم فکر می کنم به جای مقصر خواندن یک اندیشند قدری فاضلانه تر برخورد کنیم.
    چرا آثار بد انقلاب رو متوجه متفکران انقلابی بکنیم؟
    این خودش تیشه به ریشه ی آزادی اندیشه زدن نیست؟

    روشن فکری دینی مرحله ایست برای گذر از قیود شرع به آزادی اندیشه، چگونه می توان از دین بهره نگرفت وقتی که با ملتی دین مدار مواجهیم. در ضمن روشن فکری دینی برخورد فکری با پدیده ی دین است. دین که از دریچه ی برداشت ها در طی 1400 سال جریان یافته و گرنه نه این قدر عمر می کرد و نه این قدر شاخه از آن جدا می شد.
    و فکر کنم دوباره باید متذکر بشوم که خاین خواندن متفکران می تواند خود خیانتی باشد به جریان اندیشه. آن هم وقتی در مورد کسی سخن می گوییم که به هر نحو نفوذ روشن فکری به لایه های اجتماع را قدری مدیون اوییم.

    پاسخحذف
  6. به تمام دوستانم: بحث قضاوت در مورد شریعتی بحث البته سخت و داغی است. اغلب کامنت ها (به جز کامنت بوف) نشان می دهند که به هر حال مسیر تاریخ ایران طوری طی شده که بسیاری سهم مهمی را در بد بودن وضعیت موجود متوجه متفکرانی امثال شریعتی می دانند و این را امثال منی که از شریعتی می خواهیم دفاع کنیم باید قبول کنیم.

    شاید بتوان گفت مهم ترین عاملی که باعث شد پروژه شریعتی در ایران به نتیجه مطلوب دکتر نرسد، درک عقیم ایشان از مفهوم "سکولاریسم" و اهمیت آن بود

    پاسخحذف
  7. میثم

    کامنت جدید شما را تازه دیدم. فکر می کنم دفاع از شریعتی با شریعتیست بودن لزوما یکی نیست. شریعتیسم مرده است، پشت سر مرده حرف زدن خوب نیست. ولی دفاع از شریعتی یک بحث آکادمیک است. همانطور که نوشتم، شریعتی در بعد سیاسی همانقدر مقصر است (شاید هم کمتر) که خمینی، ولی امروز او نیست و طرفداران اش هم قدرت به دست ندارند تا پول نفت ملت را خرج اشاعه افکار واپسگرایش کنند. حالا شما با استفاده از صفت «دکتر» از کدام منظر قصد نزدیکی داشته ای برادر؟ نبش قبر یا بازخوانی تاریخی؟
    با احترام

    پاسخحذف
  8. معذرت که دیر پاسخ می دهم دانیال. والله من باز هم بدم نمی آید به شریعتی بگویم دکتر و از او تا حدی که می شود دفاع کنم.

    بحث این است که لیبرالیسم هم بدون اشکال نیست و برخی نقدهای شریعتی بر لیبرالیسم در غرب هم طرفدار دارد بین چپ ها و بقیه.

    ولی نقد لیبرالیسم در زمان قبل از انقلاب در ایرانی که هنوز الفبای لیبرالیسم را بلد نبود حکایت مدرن نشده پست مدرن شدن را پیدا کرد و نتیجه معکوس داد و از این جهت به منتقدان دکتر حق می دهم.

    پاسخحذف