۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

چرا اصولگرایان احتیاج به یک ماکیاولی دارند؟

پس از انتخابات 22 خرداد و ظهور جنبش سبز کل فضای سیاسی کشور دستخوش تغییرات جدی شده است. به نظرم می آید دوستان اصولگرا هم در عین پایبندی به اصولگرائی باید به دنبال تئوری های جدیدتری برای خودشان متناسب با شرایط جدید کشور باشند. در این نوشتار می خواهم حدس هائی در مورد امکان یک نظریه سیاسی جدید برای اصولگرایان، در عین پایبندی بر بسیاری از مفرضات پیشین شان، بزنم. ببینیم این حدس در برابر ابطال مقاومت خواهند کرد یا نه.

ماکیاولی ایتالیائی یکی از متفکران مهم دوران جدید است و برخی معتقدند اندیشه سیاسی مدرن در دوران رنسانس با او متولد می شود. در میان روشنفکران امروز ایران سید جواد طباطبائی از ماکیاولی بسیار با بزرگی یاد می کند و معتقد است در ایران ماکیاولی بد فهمیده شده است. در زمان ماکیاولی، یعنی قرن 15، بحث دموکراسی اصلاً در اروپا مطرح نبود، پس افکار ماکیاولی هم ربطی به دموکراسی ندارند و پیش فرض آنها، چنانکه از نام کتاب معروف او «شهریار» پیداست، حکومت غیردموکراتیک و فردی است نه دموکراتیک. (اصولاً دموکراسی دو سه قرن پس از ماکیاولی با اندیشه های لاک و روسو و کانت و اندیشمندان انقلاب فرانسه در اروپا مطرح شد که بعداً به سایر نقاط جهان بسط یافت.)

پس اهمیت ماکیاولی در چیست؟ اهمیت ماکیاولی در آن است که نظریه سیاسی او در برابر اندرزنامه نویسی ها یا به قول سید جواد طباطبائی سیاست نامه نویسی های رایج سده های میانه ارائه شد. پیش از ماکیاولی در غرب مسیحی، مانند شرق اسلامی، رایج بود که حکومت مطلوب حکومتی دانسته شود که حاکمش با فضیلت و با اخلاق باشد. ماکیاولی این سخن را رد کرد و گفت اصولاً حکومت ربطی به فاضل و اخلاقی بودن (به اصطلاح خودمان با تقوا بودن) حکمران ندارد و اینها لازمه حکومت داری و قاعده عمل سیاسی نیستند. در حکومت و سیاست اصل بر تصاحب قدرت است. آنچه مردم را به اطاعت از حاکم وا می دارد نه اخلاقی بودن فرامین که ترس از قدرت قوانین و حکومت است. پس کسی که در برابر قدرت حاکمه می ایستد یا باید خود قدرت داشته باشد و یا باید نتیجه ایستادن در برابر قدر قدرتی حکومت را قبول کند.  سیاست ورای بازی قدرت معنا ندارد. (ر.ک به مدخل ماکیاولی در دایره المعارف فلسفی استنفورد) 

بیائیم سراغ مملکت خودمان. می دانیم آیت الله خمینی دو روایت از نظریه ولایت فقیه ارائه کرده اند. یکی روایت پیش از انقلاب در درسهای نجف در سال 1348 که در آن ولایت فقیه مشروط و مقید به شریعت است و قرار است حکومت احکام اسلام را به خصوص احکامی را که اجرای آنها احتیاج به حکومت دارد، مانند احکام مالی، احکام حقوقی، جزائی و احکام دفاع ملی، اجرا کند. پس از انقلاب و به خصوص در اواخر عمرشان، آیت الله خمینی به کمبود مدل فوق و عدم انطباق آن با شرایط و لوازم حکومت داری پی برد و نظریه ولایت مطلقه فقیه را ارائه کرد که در آن مصلحت حکومت اسلامی اساس است و ولی فقیه در صورت نیاز و اقتضا می تواند احکام اولیه اسلام را هم نقض کند. (اختلاف نظر میان آیت الله خمینی و آیت الله گلپایگانی که فردی بسیار متشرع بود را به یاد آورید.) در صورت بندی جدید از ولایت فقیه «حفظ نظام اوجب واجبات است.»  سعید حجاریان اگر اشتباه به خاطر نیاورم معتقد بود نظریه امام خمینی متاخر در فقه (که آنرا فقه المصلحه می نامید) و ولایت مطلقه فقیه متصل به آن که حتی احکام اولیه اسلام را در سپهر سیاست قابل کنار نهادن می داند، نوعی عرفی سازی را بر جایگاه شرع در فقه سنتی تحمیل می کند.

به نظر می رسد «حفظ نظام اوجب واجبات است» اگر دقیق واکاوی شود برخی از پیش فرض های نظریه سیاسی ماکیاولی را در بردارد. (دقت شود که در این بحث نظریه سیاسی ماکیاولی لزوماً نظریه سیاسی نا مطلوبی شمرده نمی شود.) تنها مانع  مهم بر سر نزدیکی قرائت متاخر ولایت فقیه که مطلوب اصولگرایان ایران است و نظریه سیاسی ماکیاولی، آن است که نظریه ولایت مطلقه فقیه در لفافه ای از الهیات پیچیده شده و این پوشش الهیاتی مانع از آن می شود که نسبت میان قدرت و سیاست در نظریه ولایت مطلقه فقیه عریان نمایانده شود و موجب ابهام و خلط و کج فهمی و گاهی متهم شدن به غیر شفاف بودن می شود.  اگر جامه دینی از آن ستانده شود و تبصره هائی به آن افزوده شود، ولایت مطلقه فقیه آیت الله خمینی متاخر می تواند یک تئوری ماکیاولی ای (نه "ماکیاولیستی" در معنای عوامانه به قول سید جواد طباطبائی) در حکومت شود . شاید اگر جامه دینی از «حفظ نظام  اوجب واجبات است» ستانده شود گزاره فوق به چیزی شبیه این گزاره تبدیل شود: «حفظ قدرت سیاسی ضروری است». سخن اخیر گزاره قابل تاملی در سیاست هست و ممکن است کسی استدلال کند حتی نظام های دموکراتیک هم، اگرچه اعتراف نکنند، بر پایه آن اداره می شوند.

آیا اصولگرایان این شجاعت را خواهند یافت تا پوشش اندرزنامه نویسانه الهیاتی ولایت فقیه (اینکه تقوا، تقرب به خدا و ...شرایط والی است) را کنار بزنند و در قامت یک ماکیاولی سکولار در سیاست ایران حاضر شوند و سخن بگویند؟ اگر آن لحظه رخ داد گذاری مهم در سپهر سیاسی ایران رخ داده است و اتهام ناصادقی هم، چنانکه امروز گاهی رایج است، متوجه اصولگرایان نخواهد شد.

لازمه این کار آنست که اصولگرایان بعضی تابوهای خود را در رد هر نظریه سکولاری بشکنند. مگر انژری هسته ای یا مترو یا پلیس مدرن را که اصولگرایان از آنها با روی گشاده وبدون مشکل برای اداره کشور استفاده می کنند، همین سکولارها به وجود نیاورده اند؟

۷ نظر:

  1. هنگامی ولایت مطلقه معنا دارد که ولی مطلقاً عاری از اشتباه باشد. اینچنین فردی با دیدگاه اسلامی "معصوم" است و از دیدگاه فلسفی اصلاً وجود ندارد.
    از طرف دیگر حتی اگر بگوییم اعتبار ولایت مطلقه نه بخاطر خود او بلکه بخاطر اتصال ولی به منبع مطلق و عاری از ایراد دین خداوندی است، باز هم تعابیر انسانی از آن که توسط فقها انجام می گیرد متفاوت و غیر مطلق است (همانگونه که در کشور ما مثال های آن به وفور یافت میشود)
    پس آنچه در کشور ما در انتها به یک بینش اعتبار می بخشد "قدرت " صاحب آن بینش است. شما اگر صاحب قدرت باشی میتوانی بگویی من مسلمانم و اسلام را با دید خود اجرا کنی و حتی می توانی بگویی من مسلمانم و هر چه خواستی اجرا کنی چراکه شما ضرورت و صلاح جامعه اسلامی را در آن دیده ای. شما اگر صاحب قدرت باشی از طریق سرکوب سایر نظریات و تعابیر از اسلام با برچسب انحراف، میتوانی ولایت مطلقه باشی!

    پاسخحذف
  2. امام خمینی: حفظ نظام "از" اوجب واجبات است.

    لطفا اصلاح فرمایید

    پاسخحذف
  3. سلام
    چند وقت پیش رییس مدیریت استراتژیک بسیج اومده بود دانشگاه تو عرایضش با استناد به صحیفه ی نور گفت حفظ نظام از حفظ جان افراد هم واجب تر است. و این نوع جملات را از قدرت و هیبت معنوی امام تلقی کرد! موارد مشکل دار بین صحبت هایش زیاد بود اما خوب کسی هم جرات نکرد در مورد این مورد اعتراض کند که این جمله نه نشان از ابهت شخص دارد بلکه نشان ابهت یک جامعه ی توتالیته که نوید آمدنش را در همان 57 خیلی ها شنیدند؛می دهد.
    با تشکر از مقاله ی جالبتان
    بوف شبآهنگ

    پاسخحذف
  4. ببخشید جمله ی بالا به نقل کامل از اون آقا به این شکل بود:
    "حفظ نظام از حفظ جان افراد واجب تر است حتی اگر جان امام زمان (عج) باشد."!!!!!!!!!!!!

    پاسخحذف
  5. من حدس میزنم نه تنها برای ج ا بلکه برای تمام حکومتهای غیر دموکراتیک تبیین ماکیاولی مصداق دارد (کسی هدفی غیر از حفظ نظام برای اینجور حکومتها میشناسد؟) تقوا و اخلاق والهیات وهسته ایی وهر وسیله ایی تا زمانیکه "وسیله " مناسبی برای حفظ همین نظام است ،چرا تغییر؟
    اصولگراها باید این این پرسش را پاسخ دهند که اگر هر "اصلی" به وسیله فروکاهیده می شود در واقع اصل و ارزشی نیست! به زبان ماکیاولیش اصولگرایی در واقع "بی اصولگرایی" است.(مگر اینکه آنان ثابت کنند حفظ نظام خود تکریم این اصول است،برای من فهمش مشکل است چه برسد اثباتش!مثل اینست که بگویند تجاوز میکنیم چون می خواهیم تجاوز نکردن را اشاعه دهیم!)

    پاسخحذف
  6. در یک نکته باید بیشتر درنگ کرد. و آن اینکه وقتی آیت الله خمینی می گوید "حکومت اسلامی می تواند برای تضمین بقاء خود حتی احکام اولیه را هم نقض کند"، این سخن را از کجا آورده است؟ آیا نظر شخصی اش است؟ آیا از تجربه حکومت و کار سیاسی آورده؟ آیا به او الهام شده؟ آیا می توانسته توجیهی غیر از کتاب و سنت برای این گزاره بیاورد؟
    حال ماکیاولی آن سخنان را از کجا اورده بود؟ از کتاب مقدس؟
    به نظر من این گزاره واپسین آیت الله خمینی عینا یک "گزاره فقهی" است و او قطعا در توجیه این گزاره متوسل به کتاب و سنت شده است.
    من که با تمامی خفایا و زوایای قانون اساسی جمهوری اسلامی آشنا هستم نمی توانم ادعای وجود ردپایی از سکولاریسم را در این سند بپذیرم. به نظر من این واژه "مطلقه" که در اصلاحات سال 68 به قانون اساسی افزوده شده (فقط در اصل 57 ) شیطنت اطرافیان آیت الله بوده و نمی توان از دل آن چیزی بیرون کشید. اینکه آیت الله بیشتر معتقد به "ولایت فقه" بوده تا "ولایت فقها" بدیهی به نظر می رسد.
    در کل قضیه بسیار پیچیده است و باید در این مورد حداقل از سه منظر (اندیشه سیاسی، فقه، حقوق اساسی) نگریست.

    همواره خواننده ام

    پاسخحذف
  7. بچه ها می بخشید که جوا به کامنت ها دیر شد و ممنون از توجه و دقت همگی تان:

    به برادر: روی نکته مهمی دست گذاشتی! باید از آقایان پرسید واقعاً فرق نظری و عملی عمده میان ولی فقیه و امام معصوم چیست؟ به نظر من عملاً این ها در ایران حاضر یکی شده اند.

    به حمید رضا: فکر می کنم عملاً تفاوتی در بحث نمی کنند. فکر می کنید کلمات اینقدر دقیق انتخاب شده اند؟
    بنده شک دارم.

    به بوف: جریان جالبی بود و واقعاً موافق با فضای بحث.

    به حسین فراسو: اگر درست فهمیده باشم استدلال ات آنست که اصول گراها عملاً "اصول" گرا نیستند اگر اصول را مثلاً اصول اخلاقی کانتی در نظر بگیریم. در این صورت موافقم.

    به حسین گفتاورد: تحلیل دقیقی کرده ای و کثیر المنظر بودن بحث را قبول دارم. شاید بهتر است بگوئیم آیت الله خمینی با گفتن جمله "حفظ نظام از اوجب واجبات است" فقه جدیدی متفاوت از فقه سنتی غالب فقها (نه لزوماً بهتر از آن) بوجود آورد. اگر منظورمان از فقه فقهائی نظیر آیت الله بروجردی باشد، جمله بالا اصالت فقهی لازم را ندارد. (البته طرفداران آیت الله خمینی هم متقابلاً فقه آیت الله بروجردی را در این موارد دارای اصالت فقهی ندانند.)در مورد سکولاریزم من هم معتقدم پوشش الهیاتی مانع از سکولار بودن این نظریه می شود.

    پاسخحذف