1- مدت ها بود که می خواستم در مورد ترکیه و ترک ها مطلبی بنویسم که امروز به خاطر شنیدن خبرهای مهمی از سیاست ترکیه، یعنی دستگیری هفت ژنرال ارتش به جرم تلاش برای کودتا، فرصت و بهانه اش دست داد. ولی بگذارید قبل از پرداختن به مسئله دستگیری ژنرال ها نکاتی را من باب مقدمه بگویم.
ایرانی ها و ترک ها مانند خواهر و برادری هستند که پدر یا مادرشان مشترک است، ولی چون با تشکیل دولت ملت های جدید ایران و ترکیه در قرن بیستم از هم دور افتاده اند نمی دانند با هم فامیل اند و حتی بعضاً نسبت به هم بی مهری و بی تفاوتی می ورزند. هم ترک ها امروز از مشترکاتشان با ایرانی ها بسیار کم می دانند و هم بالعکس ایرانی ها. البته این داستان نه تنها داستان ما و ترکیه که داستان ما و بسیاری از کشورهای منطقه است.
ترکیه و ایران دارای مشترکات فرهنگی و تاریخی و حتی خانوادگی و خونی بسیارند. برای این سخنم دلیل های بسیار دارم که به دریج بعضی شان را در این نوشتار اشاره می کنم. یادم است در کتاب های تاریخ ما قسمت جنگ های صفوی و عثمانی بسیار برجسته بود و در آنها عثمانی ها به عنوان خونخوار و ضد ایرانی ترسیم می شدند. عثمانی ها دیگری (other) ترسیم می شدند در برابر من (self) ایرانی. ولی امروز معتقدم دعوای عثمانی - صفوی دعوائی پیشامدرن میان شیعیان وسنیان متعصب بود که در دنیای سکولارشده امروز محلی از اعراب ندارد و تنها به کار قشر سنتی بسیار محدودی در هردو کشور می آید (یعنی خیلی مذهبی ها و سنتی های دو کشور) عثمانی ها و صفوی ها هر دو مانند حکومت کنونی ایران حکومت دینی یا تئوکراسی بودند و مذهب و ظل الله و خادم دین بودن (باز مانند جمهوری اسلامی) ایدئولوژی حکومتشان بود و بنابراین سر مذهب مانند کاتولیک ها و پروتستان های قرن پانردهم و شانردهم جنگ های خونین راه انداختند. در نقطه مقابل دوگانه شیعه-سنی، اشتراک ایرانی ها و ترک ها بسیار بسیار زیاد است.
بگذریم از اینکه در ترکیه جمعیتی 15 میلیونی از علویان وجود دارند که از نظر دین شناسی بسیار به پاره ای ادیان ایرانی قبل و بعد اسلام و تصوف نزدیک اند. آنقدر که من می فهمم می توان علویان ترکیه را شیعه غیرارتدکس و صوفی مسلک نامید. علویان ترکیه معمولاً مورد غضب و اجحاف سنی ها (اکثریت در ترکیه) بوده اند و از دید آنها حتی در موارد افراطی بی خدا و شیطان پرست هم خوانده شده اند. (مانند دعوای فقها با دراویش در ایران خودمان)
گذشته از اینها مهم ترین دلیل در رابطه نزدیک تاریخی و فرهنگی میان ایرانی ها و ترک ها دلیل زبان شناختی است. اگر کسی فارسی و ترکی بداند می تواند با مقداری دقت شباهت های باور نکردنی ای میان کلمات و اصطلاحات ایندو زبان پیدا کند. ادبیات فارسی کلاسیک (منظورم فارسی دوسه قرن پس از اسلام تا قرن سیزدهم است) مهم ترین عامل پیوند میان زبان های فارسی و ترکی معاصر است. علت آنست که زبان فارسی یکی از سه زبان دربار سلاطین عثمانی (یعنی سه زبان ترکی، فارسی و عربی) برای قرن ها حکومت امپراطوری عثمانی بود. بسیاری شعرای فارسی گو در دربار عثمانی حضور داشتند و حتی بعضی سلاطین عثمانی به فارسی هم شعر می گفتند. اصولاً به نظر می رسد امپراطوری عثمانی بسیار متاثر از میراث ایرانی بوده و از بسیاری جهات یعنی نظامی، اداری و سلسله مراتبی و فرهنگی- فکری نوعی بازساخت دوباره امپراطوری ساسانی بوده است. مادر زبان ترکی معاصر ترکی عثمانی است. نتیجه آنکه ترکی معاصر ترکیه هم متاثر از زبان فارسی ما قبل قرن بیستم ایران خواهد شد.
به لطف ادبیات غنی فارسی که قرن ها مورد استفاده و محبوب عثمانی ها بوده، بسیاری از کلمات و اصطلاحات فارسی عیناً وارد زبان ترکی شده اند یا در آنجا دوباره سازی شده اند. از این رو بسیاری ضرب المثل ها و روش زبانی بیان احساسات مردم دو کشور مشترک یا بسیار نردیکند. مثلاً تصور ایرانی و ترک ها از عشق (Ask ) به هم بسیار شبیه هست و هم در فرهنگ ایران و هم در نزد ترک ها عشق جایگاه بسیار مهمی در روابط انسانی دارد و متافیزیک قدرتمند و لطیف و معنوی ای به همراه خود وارد فرهنگ کرده. این امر را در سریال های کانال های ترک یه راحتی می توان دریافت. به علاوه بعضی ضرب المثل ها در دوزبان بسیار مشابه همند مانند «زبانم مو درآوردDilimde tuy bitde » «قسمت این بودهKaderimis »، «طرف حلال زادست وقتی صحبت اش را می کنی خودش سر می رسد Iyi insan lafinin ustune gelir» حال انکه چنین نسبتی اصلاً مثلاً میان زبان فارسی و انگلیسی یا ترکی و انگلیسی وجود ندارد و مثلاً اگر شما برای آنکه بگوئید از بس گفتم خسته شدم و زبانم مو درآورد Some hair was grown on my tongue, so I am bored انگلیسی زبان ها به شما چپ چپ نگاه می کنند و می خندند!).....
بسیاری اسامی کوچک ترکی و ایرانی مشترکند البته با گویش متفاوت و خاص هر یک از دوزبان. (بر خلاف فامیل ها که بسیار متفاوت اند و آنهم به سابقه کمتر از یک قرنی انتخاب اسم فامیل در ایران و ترکیه بر می گردد.)
این اسامی ترکی ریشه کاملاً قارسی دارند مانند فرخنده Ferhunde، فریده Feride، جم Cem (حرف C در ترکی ج خوانده می شود و S نقطه دار -که من در کیبوردم ندارم- ش) ، فریدون Feridun، شاهان Sahan، گلزار Gulizar، نجلا Necla، باران Baran، پاکیزه Pakize در کنار اسامی عربی و اسلامی چون علیAli، محمدMehmet ; Muhammet، حسنHasan و حسینHuseyin، زینبZeynep، احمد Ahmet، رضا Riza، عالیهAliye، لیلاLeyla، ملکMelek و مرادMurat و رجب Recep و معلا Mualla . البته در ترکی اسامی هم وجود دارند که اگرچه از زبان فارسی کلاسیک گرفته شده اند در ایران معاصر برای نام گذاری اسم کوچک افراد استفاده نمی شوند مانند نوردانNurdan، مدادMitat، لطفیLutfu، نجاتیNecati. بالتبع اسامی ترکی خالص هم در زبان ترکی امروز بسیار متداولند مانند دنیز (Denizیعنی دریا)، یامور (Yagmurیعنی باران)، باریش (Barisیعنی صلح) ، دوریم (Devrim یعنی انقلاب)، ازگور (Ozgur یعنی آزاد و رها) و غیره.......
نشان دادن شباهت های زبان شناختی فارسی و ترکی یک پژوهش مجزا و مفصل می طلبد. به نظرم تا حدودی بتوان گفت زبان ترکی معاصر با زبان فارسی ماقبل قرن بیستمی و کلاسیک همان نسبتی را دارد که زبان فارسی معاصر با زبان عربی قرآنی و کلاسیک. من امتحان کرده ام و فهمیده ام احتمالاً کلمات عربی موجود در ترکی معاصر از فارسی نو (فارسی پس از اسلام) وارد زبان ترکی شده اند نه از مستقیماً از زبان عربی، چون معنی شان با معنی عربی متداول در میان اعراب فرق می کند. جالب است بدانید ترک ها به وضو آبدست می گویندکه کلمه ای فارسی است و در فارسی قدیم مرسوم بوده نه وضو که ریشتاً عربی است.
2- می دانید که امپراطوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول توسط دول غربی پیروز جنگ تجزیه شد و آتاتورک و سایر افسران سکولار و ملی گرای ترک جمهوری ترکیه را پس از بیرون راندن اشغال گران از خاک ترکیه در سال 1923 تشکیل دادند. آتاترک که کشور ترکیه را بر اساس ایده ملیت ترکی و تفکیک نهاد دین از نهاد سیاست بنا کرد، یک سری اصلاحات زبانی در کنار تغییر الفبا در ترکیه صورت داد من جمله تاسیس فرهنگستان برای جایگزین کردن بعضی کلماتی که ریشه عربی یا فارسی دارند و زنده کردن یک سری ریشه های ترکی فراموش شده در کلمات برای ساختن زبان علمی و اداری و فنی. شاید بتوان گفت تحول مشابهی هم در ایران معاصر و پس از مشروطه در مورد زبان فارسی اتفاق افتاده است طوریکه استعمال کلمات عربی در زبان فارسی نسبت به قبل از مشروطه کم شده است. به همین علت زبان علمی و آکادمیک و اداری و نوشتاری ترکی با زبان علمی و آکادمیک و اداری فارسی فاصله ای بیشتری از ترکی محاوره ای و فارسی روزمره دارند طوری که آموختن زبان ترکی علمی و نوشتاری (به خصوص نوشتن علمی) حتی برای من آذری زبان محتاج ممارست و تمرین بسیار است. با این حال در زبان علمی ترکی هم کماکان کلمات فارسی کم نیستند. ترک ها به تکامل داروینی می گویند Evrim به طبیعت می گویند Doga که کلماتی جدیدالتاسیس اند ولی به زوج در زیست شناسی می گویند Cift (همان "جفت" فارسی) و به government می گویند Hukumet (حکومت) و به state می گویند Devlet (دولت)
مثلاً ترک ها در اصطلاحات تکنیکی فلسفه سیاست راولز rational را به Akilci (عقل چی ) ترجمه کرده اند و Reasonable را به Makul(معقول). من هم در ترجمه خودم به جای rational گذاشته ام "عاقل" و برای reasonable گذاشته ام "معقول". (داخل پرانتز بگویم ترک ها در فلسفه سیاست از ایران واقعاً جلوترند. مثلاً راولز و هابرماس و بسیاری فیلسوفان سیاسی مهم دیگر به خوبی در دانشگاههای ترکیه ترجمه و بحث شده اند حال آنکه در ایران اینطور نیست.)
یعنی اصلاحات زبانی به قول خودمان فرهنگستان زبان آتاترک تنها درصد کلمات فارسی را در زبان ترکی کم کرده است ولی کماکان بسیاری کلمات فارسی (ولو با ریشه عربی) در ترکی موجودند.
3- با تشکیل دولت ملت های جدید در خاورمیانه در اوایا قرن بیستم به تقلید از دولت-ملت های اروپائی قرن هجدهم و نوزدهم و اوایل قرن بیستم اروپا، ملی گرائی در ایران و ترکیه هم به شدت رشد کرد. در ایران ایده نژاد خالص ایرانی و "آریائی" به خصوص از رضاخان به بعد بسیار تبلیغ شد و ایدوئولوژی حکومت قرار گرفت و در ترکیه هم ایده نژاد خالص و ملت ترک. «برساخت ملیت» میان ایران و ترکیه مانند بسیاری ملل دیگر خطوط ظاهری بسیار سفت و سختی ترسیم کرد. در ایران عده ای پیدا شدند که می خواستند همه چیز را به تاریخ باشکوه ایران باستان تقلیل دهند و تاریخ ایران پس از اسلام را تاریخ انحراف از آن شکوه اولیه قلمداد کنند (نظریه ای که هنوز هم در ایران طرفداران زیادی دارد) و در ترکیه هم ملی گراها چند گروه تقسیم شدند: ملی گراهای اسلام گرا که برایشان شکوه عثمانی الگو بود، ملی گراهای غیراسلامی که به تاریخ باشکوه ترکان قبل از اسلام و شمنیسم (دین ترکان آسیاس میانه قبل از اسلام) رجوع می کردند و غیره. حالت انگشتان دست به شکل سر گرگ آسیائی علامت ملی گراهای افراطی و غیردینی ترک است که در ایران و آذربایجان به پان ترکیسم معروف است.
دعوای میان چپ ها و ملی گراها در ترکیه همواره نزاعی عمیق بوده. چپ ها به ملی گراها فاشیست می گفتند و ملی گراها هم چپ ها را آنارشیست می خواندند. در این دعوا من خود شخصاً خودم را به چپ ها (البته چپ معتدل و ضد خشونت) نزدیک تر می دانم تا ملی گراها.
ملی گرائی افراطی هم در ایران و هم در ترکیه موجب سرکوب اقلیت های قومی شد. ملیت گراهائی افراطی در ترکیه موجب نژادگرائی و سرکوب اقلیت های قومی و دینی غیر ترک مانند کردها، رومی ها و یونانی ها و ارمنی ها شد. (که البته امروزه در ترکیه به خاطر ضوابط پیوستن به اتحادیه اروپا از مقدار آن بسیار کم شده ولی هنوز از بین نرفته است) ملیت گرائی افراطی در ایران هم به سرکوب فرهنگی و سیاسی و احجاف در حق اقلیت های قومی غیر فارس زبان یعنی ترک ها،کردها، بلوچ ها، عرب ها و ترکمن ها در حکومت پهلوی و شکل بدتر و خشن تر و شدیدتر آن در جمهوری اسلامی شد. در تبریز امروز در مورد نوشتن به زبان ترکی در محل های عمومی یا موسیقی سنتی ترکی که هر دو جزو حقوق بدیهی و ابتدائی یک قومیت اند بسیار سخت گیری می شود و حتی در بسیاری موارد اجازه داده نمی شود اسامی ترکی بر مغازه ها گذاشته شوند. وضعیت کردها و عرب ها و بلوچ ها هم اگر بدتر نباشد بهتر نیست. این در بعد حکومت.
در جانب فرهنگ مردم در ایران هم وضعیت اصلاً مطلوب نیست. کسانی که در اروپا یا آمریکا زندگی می کنند می دانند در اروپای پس از تجربه ملی گرائی افراطی هیتلر و موسولینی چقدر چنان رفتارهای مشابه رفتار ما در ایرانی ها در ایران با افغان ها در مواجه با مهاجران اینجا چقدر زشت و نژادپرستانه دانسته می شود. من در اروپا بسیار کم دیده ام کسی لهجه فردی خاصی را مسخره کند و بخنند ولی یک عده انسان ابله و نادان در ایران در مورد لهجه ترکی در فارسی صحبت کردن ترک ها یا لهجه گیلانی ها جک درست می کنند و می خندند حال آنکه تفاوت آوائی میان دو زبان فارسی و ترکی کاملاً طبیعی است و مانند آنست که یک انگلیسی زبان به انگلیسی صحبت کردن ایتالیائی ها با لهجه غلیظ ایتالیائی بخنند (که تابحال من شخصاً چنین فردی ندیده ام!)
بدتر آنکه گاهی تفاوت لهجه در ایران به تفاوت هوش و استعداد هم ولو به شوخی نسبت داده می شود که این یکی واقعاً فاجعه است. تظاهرات چند ساله قبل مردم آذربایجان در واکنش به کاریکاتور روزنامه ایران نشان داد که مردم آذربایجان نسبت به جوک های بیمعنی و نژاد پرستانه و لو بدون سو نیت حساسند. حالا هی ما به زور بگوئیم جوک است و شوخی و ناراحت نباید بشوی. به جای این حرف ها باید بساط جوک درست کردن در مورد قومیت ها را در این مملکت از ریشه زد. جنبش سبز اگر می خواهد موفق شود و واقعاً دموکراسی را به ایران بیاورد باید مسئله مطالبات و حقوق اقلیت ها را بسیار بسیار جدی بگیرد و کم توجهی به این مسئله و نادیده گرفتن نسبی آن یکی از ضعف های وحشتناک جنبش سبز، از دید من، است.
این روزها گاهی بحث می شود در مورد اینکه آی کمپین راه بیندازیم که ترک ها و افغان ها مولانا را از دستمان گرفتند یا تاجیک ها این سینا را تاجیک معرفی کردند یا فلان قوم فارابی را. این خبرها حتی در بالاترین هم گاهی بالا می روند. به نظرم ریشه این واکنش ها در حالت افراطی اش ناسیونالیسم و ملی گرائی افراطی و یا جهل است. اصولاً مولانا و این سینا و فارابی و عمر خیام و فردوسی و غیره میراث مشترک ما و بسیاری دیگر از کشورهای منطقه اند. مرزهای کنونی کشورها بسیار متاخر و صرفاً یک برساخت و قرار دادند. ابن سینا و فارابی و خیام و مولانا همانقدر مال ایرانی ها هستند که مال ترک ها و افغان ها و تاجیک ها و پاکستانی ها و قرقیزها و آذربایجانی ها. مهم آنست که این میراث مشترک حفظ شود و همه از آنها استفاده کنند و کسی بر سر آن تک خوری و انحصارگرائی نکند. من این همه مدت که در ایتالیا هستم تابحال نشنیده ام ایتالیائی ها در مورد یک شخصیتی در رقابت با فرانسوی ها یا آلمانی ها یا انگلیسی ها یا اسپانیائی ها کمپین راه بیندازند و فخر بفروشند. البته اگر کسی خواست دزدی فرهنگی کند و چیزی را که اصلاً مال او نیست مال خود کند باید با او برخورد کرد. ولی این مسئله با انحصارطلبی و خودخواهی و برج عاج نشینی متفاوت است.
4- سخن طولانی شد. به خبری که در ابتدای این نوشته به آن اشاره کردم بازگردیم. دیروز در ترکیه هفت ژنرال بازنشسته یا در حال کار ارتش ترکیه به اتهام تلاش برای توطئه و کودتا برای براندازی دولت و حزب عدالت و توسعه اردوغان (Adalet ve Kalkinma Partisi, (AKP بازداشت شدند. از زمان تشکیل جمهوری ترکیه توسط آتا ترک در سال 1923 این شاید اولین باری است که نظامیان تا این حد تحت تعقیب و فشار قرار می گیرند. متهمان شامل دو ژنرال دریاسالار شاغل، دو ژنرال ارتشبد، یک ژنرال سرتیپ و دو ژنرال سرهنگ بازنشسته هستند.علاوه بر این افراد، ۵۰ نظامی ارشد دیگر نیز به اتهام دست داشتن در این کودتا، در بازداشت به سر میبرند.
حزب اسلامگرای حاکم یعنی AKP طبیعتاً بسیار خوشحال است (این دستگیری کار خودشان بوده) و در برابر آن احزاب عمده رقیب که عمده ترین آنهایعنی Cumhuriyet Halk Partisi, CHP یعنی حزبی که آتارک موسس اش بود و Milliyetci Hareket Partisi, MHP یعنی حزب ملی گراها معترض و نگران اند و درصدد مقابله به مثل. سرنوشت نهائی این نزاع چه می شود خدا می داند ولی هرچه هست بازی دموکراسی است و خیلی بعید است موجب دگرگونی نظام ترکیه شود. حکایت ترکیه امروزی حکایت نظام چند حزبی با چندین دهه تجربه پر فراز و نشیب به سوی عمیق تر کردن دموکراسی است.
اما در ایران کنونی خبر مهم این روزها اولتیماتوم دادن و اخ و شانه کشیدن مجلس خبرگان و نظامیان به دموکراسی خواهان جنبش سبز است! نظامیان در ایران همان نقشی را ایفا می کنند که نظامیان ترکیه 30-50 سال قبل در ترکیه. یعنی دولت تشکیل می دهند و دولت سرنگون می کنند و شکنجه می کنند. ترکیه 30 سال پیش زندان دیاربکیر را داشت و ایران امروز کهریزک را.
در ایران امروز بر خلاف ترکیه فرقی میان صدای رئیس جمهورش، رهبرش، قوه قضائیه اش، نیروهای نظامی و سپاه و پلیس اش، رادیو و تلویزیون اش و مجلس خبرگان اش وجود ندارد. نظام جمهوری اسلامی تک حزبی اداره می شود. حزب حاکم بر ایران را می توان تحت نام «حزب اصوالگرای نظامیان» جمع بندی کرد. اساس نامه اصلی این حزب پایبندی نظری و عملی به ولی فقیه موجود است.
در ایران به ندرت روزنامه ای که مخالف حاکمیت باشد بیش از چند ماه یا گاهی چند روز دوام می آورد. در ترکیه ولی روزنامه هائی مانند جمهوریت Cumhuriyet ، حریت Hurriyet و ملیت Milliyet چندین دهه است که با حفظ سیاست کلی شان منتشر می شوند. (با حفظ سیاست نه مانند کیهان و اطلاعات قبل و بعد انقلاب انقلاب ایران که تنها تشابه اسمی دارند و اصلاً ربطی یه هم ندارند.)
برای اطلاع دقیق تر در مورد وضعیت آزادی بیان در ترکیه اگر ترکی می دانید به روزنامه ها و شبکه های خبری ترکیه سری بزنید. در ترکیه روزنامه نگاران بسیار آزادتر از ایرانند و بعضی وقت ها در مورد اموری از زندگی سیاست مداران گزارش تهیه می کنند که تصور آن هم در ایران کنونی مشکل است. مثلاً محمدعلی بیراند Memmet Ali Birand مجری معروف کانال D ترکیه دیروز در مورد بازداشت نظامیان با خبرنگاری مصاحبه می کرد که علی رغم فشارهای امنیتی خود را به درون هواپیمای حامل ژنرال های بازداشتی رسانده بود و از آنها فیلم و عکس تهیه کرده بود.
آیا زمانی فرا خواهد رسید که ایران هم مانند ترکیه بازی دموکراسی را به جای بازی ترور و وحشت سرلوحه کند؟
پی نوشت: من معمولاً برخی سریال های ترکی را تماشا می کنم. به شما هم اگر ترکی می دانید توصیه می کنم. برای آشنائی با فرهنگ عامیه ترکیه و یادگیری زبان وسیله خوبی است. این سریال ها را دیده یا می بینم: Aski Memnu, Yaprak Dokumu Ezel, Hatirla Sevgili, Bu Kalp Senu Unturmu, Papatyam, Melekler Kosrosun, Unutulmz و غیره.
به علاوه بنده در فوتبال طرقدار تیم تراکتورسازی تبریز (تراختور Tiraxtorبه قول خودمان) هستم!
ایرانی ها و ترک ها مانند خواهر و برادری هستند که پدر یا مادرشان مشترک است، ولی چون با تشکیل دولت ملت های جدید ایران و ترکیه در قرن بیستم از هم دور افتاده اند نمی دانند با هم فامیل اند و حتی بعضاً نسبت به هم بی مهری و بی تفاوتی می ورزند. هم ترک ها امروز از مشترکاتشان با ایرانی ها بسیار کم می دانند و هم بالعکس ایرانی ها. البته این داستان نه تنها داستان ما و ترکیه که داستان ما و بسیاری از کشورهای منطقه است.
ترکیه و ایران دارای مشترکات فرهنگی و تاریخی و حتی خانوادگی و خونی بسیارند. برای این سخنم دلیل های بسیار دارم که به دریج بعضی شان را در این نوشتار اشاره می کنم. یادم است در کتاب های تاریخ ما قسمت جنگ های صفوی و عثمانی بسیار برجسته بود و در آنها عثمانی ها به عنوان خونخوار و ضد ایرانی ترسیم می شدند. عثمانی ها دیگری (other) ترسیم می شدند در برابر من (self) ایرانی. ولی امروز معتقدم دعوای عثمانی - صفوی دعوائی پیشامدرن میان شیعیان وسنیان متعصب بود که در دنیای سکولارشده امروز محلی از اعراب ندارد و تنها به کار قشر سنتی بسیار محدودی در هردو کشور می آید (یعنی خیلی مذهبی ها و سنتی های دو کشور) عثمانی ها و صفوی ها هر دو مانند حکومت کنونی ایران حکومت دینی یا تئوکراسی بودند و مذهب و ظل الله و خادم دین بودن (باز مانند جمهوری اسلامی) ایدئولوژی حکومتشان بود و بنابراین سر مذهب مانند کاتولیک ها و پروتستان های قرن پانردهم و شانردهم جنگ های خونین راه انداختند. در نقطه مقابل دوگانه شیعه-سنی، اشتراک ایرانی ها و ترک ها بسیار بسیار زیاد است.
بگذریم از اینکه در ترکیه جمعیتی 15 میلیونی از علویان وجود دارند که از نظر دین شناسی بسیار به پاره ای ادیان ایرانی قبل و بعد اسلام و تصوف نزدیک اند. آنقدر که من می فهمم می توان علویان ترکیه را شیعه غیرارتدکس و صوفی مسلک نامید. علویان ترکیه معمولاً مورد غضب و اجحاف سنی ها (اکثریت در ترکیه) بوده اند و از دید آنها حتی در موارد افراطی بی خدا و شیطان پرست هم خوانده شده اند. (مانند دعوای فقها با دراویش در ایران خودمان)
گذشته از اینها مهم ترین دلیل در رابطه نزدیک تاریخی و فرهنگی میان ایرانی ها و ترک ها دلیل زبان شناختی است. اگر کسی فارسی و ترکی بداند می تواند با مقداری دقت شباهت های باور نکردنی ای میان کلمات و اصطلاحات ایندو زبان پیدا کند. ادبیات فارسی کلاسیک (منظورم فارسی دوسه قرن پس از اسلام تا قرن سیزدهم است) مهم ترین عامل پیوند میان زبان های فارسی و ترکی معاصر است. علت آنست که زبان فارسی یکی از سه زبان دربار سلاطین عثمانی (یعنی سه زبان ترکی، فارسی و عربی) برای قرن ها حکومت امپراطوری عثمانی بود. بسیاری شعرای فارسی گو در دربار عثمانی حضور داشتند و حتی بعضی سلاطین عثمانی به فارسی هم شعر می گفتند. اصولاً به نظر می رسد امپراطوری عثمانی بسیار متاثر از میراث ایرانی بوده و از بسیاری جهات یعنی نظامی، اداری و سلسله مراتبی و فرهنگی- فکری نوعی بازساخت دوباره امپراطوری ساسانی بوده است. مادر زبان ترکی معاصر ترکی عثمانی است. نتیجه آنکه ترکی معاصر ترکیه هم متاثر از زبان فارسی ما قبل قرن بیستم ایران خواهد شد.
به لطف ادبیات غنی فارسی که قرن ها مورد استفاده و محبوب عثمانی ها بوده، بسیاری از کلمات و اصطلاحات فارسی عیناً وارد زبان ترکی شده اند یا در آنجا دوباره سازی شده اند. از این رو بسیاری ضرب المثل ها و روش زبانی بیان احساسات مردم دو کشور مشترک یا بسیار نردیکند. مثلاً تصور ایرانی و ترک ها از عشق (Ask ) به هم بسیار شبیه هست و هم در فرهنگ ایران و هم در نزد ترک ها عشق جایگاه بسیار مهمی در روابط انسانی دارد و متافیزیک قدرتمند و لطیف و معنوی ای به همراه خود وارد فرهنگ کرده. این امر را در سریال های کانال های ترک یه راحتی می توان دریافت. به علاوه بعضی ضرب المثل ها در دوزبان بسیار مشابه همند مانند «زبانم مو درآوردDilimde tuy bitde » «قسمت این بودهKaderimis »، «طرف حلال زادست وقتی صحبت اش را می کنی خودش سر می رسد Iyi insan lafinin ustune gelir» حال انکه چنین نسبتی اصلاً مثلاً میان زبان فارسی و انگلیسی یا ترکی و انگلیسی وجود ندارد و مثلاً اگر شما برای آنکه بگوئید از بس گفتم خسته شدم و زبانم مو درآورد Some hair was grown on my tongue, so I am bored انگلیسی زبان ها به شما چپ چپ نگاه می کنند و می خندند!).....
بسیاری اسامی کوچک ترکی و ایرانی مشترکند البته با گویش متفاوت و خاص هر یک از دوزبان. (بر خلاف فامیل ها که بسیار متفاوت اند و آنهم به سابقه کمتر از یک قرنی انتخاب اسم فامیل در ایران و ترکیه بر می گردد.)
این اسامی ترکی ریشه کاملاً قارسی دارند مانند فرخنده Ferhunde، فریده Feride، جم Cem (حرف C در ترکی ج خوانده می شود و S نقطه دار -که من در کیبوردم ندارم- ش) ، فریدون Feridun، شاهان Sahan، گلزار Gulizar، نجلا Necla، باران Baran، پاکیزه Pakize در کنار اسامی عربی و اسلامی چون علیAli، محمدMehmet ; Muhammet، حسنHasan و حسینHuseyin، زینبZeynep، احمد Ahmet، رضا Riza، عالیهAliye، لیلاLeyla، ملکMelek و مرادMurat و رجب Recep و معلا Mualla . البته در ترکی اسامی هم وجود دارند که اگرچه از زبان فارسی کلاسیک گرفته شده اند در ایران معاصر برای نام گذاری اسم کوچک افراد استفاده نمی شوند مانند نوردانNurdan، مدادMitat، لطفیLutfu، نجاتیNecati. بالتبع اسامی ترکی خالص هم در زبان ترکی امروز بسیار متداولند مانند دنیز (Denizیعنی دریا)، یامور (Yagmurیعنی باران)، باریش (Barisیعنی صلح) ، دوریم (Devrim یعنی انقلاب)، ازگور (Ozgur یعنی آزاد و رها) و غیره.......
نشان دادن شباهت های زبان شناختی فارسی و ترکی یک پژوهش مجزا و مفصل می طلبد. به نظرم تا حدودی بتوان گفت زبان ترکی معاصر با زبان فارسی ماقبل قرن بیستمی و کلاسیک همان نسبتی را دارد که زبان فارسی معاصر با زبان عربی قرآنی و کلاسیک. من امتحان کرده ام و فهمیده ام احتمالاً کلمات عربی موجود در ترکی معاصر از فارسی نو (فارسی پس از اسلام) وارد زبان ترکی شده اند نه از مستقیماً از زبان عربی، چون معنی شان با معنی عربی متداول در میان اعراب فرق می کند. جالب است بدانید ترک ها به وضو آبدست می گویندکه کلمه ای فارسی است و در فارسی قدیم مرسوم بوده نه وضو که ریشتاً عربی است.
2- می دانید که امپراطوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول توسط دول غربی پیروز جنگ تجزیه شد و آتاتورک و سایر افسران سکولار و ملی گرای ترک جمهوری ترکیه را پس از بیرون راندن اشغال گران از خاک ترکیه در سال 1923 تشکیل دادند. آتاترک که کشور ترکیه را بر اساس ایده ملیت ترکی و تفکیک نهاد دین از نهاد سیاست بنا کرد، یک سری اصلاحات زبانی در کنار تغییر الفبا در ترکیه صورت داد من جمله تاسیس فرهنگستان برای جایگزین کردن بعضی کلماتی که ریشه عربی یا فارسی دارند و زنده کردن یک سری ریشه های ترکی فراموش شده در کلمات برای ساختن زبان علمی و اداری و فنی. شاید بتوان گفت تحول مشابهی هم در ایران معاصر و پس از مشروطه در مورد زبان فارسی اتفاق افتاده است طوریکه استعمال کلمات عربی در زبان فارسی نسبت به قبل از مشروطه کم شده است. به همین علت زبان علمی و آکادمیک و اداری و نوشتاری ترکی با زبان علمی و آکادمیک و اداری فارسی فاصله ای بیشتری از ترکی محاوره ای و فارسی روزمره دارند طوری که آموختن زبان ترکی علمی و نوشتاری (به خصوص نوشتن علمی) حتی برای من آذری زبان محتاج ممارست و تمرین بسیار است. با این حال در زبان علمی ترکی هم کماکان کلمات فارسی کم نیستند. ترک ها به تکامل داروینی می گویند Evrim به طبیعت می گویند Doga که کلماتی جدیدالتاسیس اند ولی به زوج در زیست شناسی می گویند Cift (همان "جفت" فارسی) و به government می گویند Hukumet (حکومت) و به state می گویند Devlet (دولت)
مثلاً ترک ها در اصطلاحات تکنیکی فلسفه سیاست راولز rational را به Akilci (عقل چی ) ترجمه کرده اند و Reasonable را به Makul(معقول). من هم در ترجمه خودم به جای rational گذاشته ام "عاقل" و برای reasonable گذاشته ام "معقول". (داخل پرانتز بگویم ترک ها در فلسفه سیاست از ایران واقعاً جلوترند. مثلاً راولز و هابرماس و بسیاری فیلسوفان سیاسی مهم دیگر به خوبی در دانشگاههای ترکیه ترجمه و بحث شده اند حال آنکه در ایران اینطور نیست.)
یعنی اصلاحات زبانی به قول خودمان فرهنگستان زبان آتاترک تنها درصد کلمات فارسی را در زبان ترکی کم کرده است ولی کماکان بسیاری کلمات فارسی (ولو با ریشه عربی) در ترکی موجودند.
3- با تشکیل دولت ملت های جدید در خاورمیانه در اوایا قرن بیستم به تقلید از دولت-ملت های اروپائی قرن هجدهم و نوزدهم و اوایل قرن بیستم اروپا، ملی گرائی در ایران و ترکیه هم به شدت رشد کرد. در ایران ایده نژاد خالص ایرانی و "آریائی" به خصوص از رضاخان به بعد بسیار تبلیغ شد و ایدوئولوژی حکومت قرار گرفت و در ترکیه هم ایده نژاد خالص و ملت ترک. «برساخت ملیت» میان ایران و ترکیه مانند بسیاری ملل دیگر خطوط ظاهری بسیار سفت و سختی ترسیم کرد. در ایران عده ای پیدا شدند که می خواستند همه چیز را به تاریخ باشکوه ایران باستان تقلیل دهند و تاریخ ایران پس از اسلام را تاریخ انحراف از آن شکوه اولیه قلمداد کنند (نظریه ای که هنوز هم در ایران طرفداران زیادی دارد) و در ترکیه هم ملی گراها چند گروه تقسیم شدند: ملی گراهای اسلام گرا که برایشان شکوه عثمانی الگو بود، ملی گراهای غیراسلامی که به تاریخ باشکوه ترکان قبل از اسلام و شمنیسم (دین ترکان آسیاس میانه قبل از اسلام) رجوع می کردند و غیره. حالت انگشتان دست به شکل سر گرگ آسیائی علامت ملی گراهای افراطی و غیردینی ترک است که در ایران و آذربایجان به پان ترکیسم معروف است.
دعوای میان چپ ها و ملی گراها در ترکیه همواره نزاعی عمیق بوده. چپ ها به ملی گراها فاشیست می گفتند و ملی گراها هم چپ ها را آنارشیست می خواندند. در این دعوا من خود شخصاً خودم را به چپ ها (البته چپ معتدل و ضد خشونت) نزدیک تر می دانم تا ملی گراها.
ملی گرائی افراطی هم در ایران و هم در ترکیه موجب سرکوب اقلیت های قومی شد. ملیت گراهائی افراطی در ترکیه موجب نژادگرائی و سرکوب اقلیت های قومی و دینی غیر ترک مانند کردها، رومی ها و یونانی ها و ارمنی ها شد. (که البته امروزه در ترکیه به خاطر ضوابط پیوستن به اتحادیه اروپا از مقدار آن بسیار کم شده ولی هنوز از بین نرفته است) ملیت گرائی افراطی در ایران هم به سرکوب فرهنگی و سیاسی و احجاف در حق اقلیت های قومی غیر فارس زبان یعنی ترک ها،کردها، بلوچ ها، عرب ها و ترکمن ها در حکومت پهلوی و شکل بدتر و خشن تر و شدیدتر آن در جمهوری اسلامی شد. در تبریز امروز در مورد نوشتن به زبان ترکی در محل های عمومی یا موسیقی سنتی ترکی که هر دو جزو حقوق بدیهی و ابتدائی یک قومیت اند بسیار سخت گیری می شود و حتی در بسیاری موارد اجازه داده نمی شود اسامی ترکی بر مغازه ها گذاشته شوند. وضعیت کردها و عرب ها و بلوچ ها هم اگر بدتر نباشد بهتر نیست. این در بعد حکومت.
در جانب فرهنگ مردم در ایران هم وضعیت اصلاً مطلوب نیست. کسانی که در اروپا یا آمریکا زندگی می کنند می دانند در اروپای پس از تجربه ملی گرائی افراطی هیتلر و موسولینی چقدر چنان رفتارهای مشابه رفتار ما در ایرانی ها در ایران با افغان ها در مواجه با مهاجران اینجا چقدر زشت و نژادپرستانه دانسته می شود. من در اروپا بسیار کم دیده ام کسی لهجه فردی خاصی را مسخره کند و بخنند ولی یک عده انسان ابله و نادان در ایران در مورد لهجه ترکی در فارسی صحبت کردن ترک ها یا لهجه گیلانی ها جک درست می کنند و می خندند حال آنکه تفاوت آوائی میان دو زبان فارسی و ترکی کاملاً طبیعی است و مانند آنست که یک انگلیسی زبان به انگلیسی صحبت کردن ایتالیائی ها با لهجه غلیظ ایتالیائی بخنند (که تابحال من شخصاً چنین فردی ندیده ام!)
بدتر آنکه گاهی تفاوت لهجه در ایران به تفاوت هوش و استعداد هم ولو به شوخی نسبت داده می شود که این یکی واقعاً فاجعه است. تظاهرات چند ساله قبل مردم آذربایجان در واکنش به کاریکاتور روزنامه ایران نشان داد که مردم آذربایجان نسبت به جوک های بیمعنی و نژاد پرستانه و لو بدون سو نیت حساسند. حالا هی ما به زور بگوئیم جوک است و شوخی و ناراحت نباید بشوی. به جای این حرف ها باید بساط جوک درست کردن در مورد قومیت ها را در این مملکت از ریشه زد. جنبش سبز اگر می خواهد موفق شود و واقعاً دموکراسی را به ایران بیاورد باید مسئله مطالبات و حقوق اقلیت ها را بسیار بسیار جدی بگیرد و کم توجهی به این مسئله و نادیده گرفتن نسبی آن یکی از ضعف های وحشتناک جنبش سبز، از دید من، است.
این روزها گاهی بحث می شود در مورد اینکه آی کمپین راه بیندازیم که ترک ها و افغان ها مولانا را از دستمان گرفتند یا تاجیک ها این سینا را تاجیک معرفی کردند یا فلان قوم فارابی را. این خبرها حتی در بالاترین هم گاهی بالا می روند. به نظرم ریشه این واکنش ها در حالت افراطی اش ناسیونالیسم و ملی گرائی افراطی و یا جهل است. اصولاً مولانا و این سینا و فارابی و عمر خیام و فردوسی و غیره میراث مشترک ما و بسیاری دیگر از کشورهای منطقه اند. مرزهای کنونی کشورها بسیار متاخر و صرفاً یک برساخت و قرار دادند. ابن سینا و فارابی و خیام و مولانا همانقدر مال ایرانی ها هستند که مال ترک ها و افغان ها و تاجیک ها و پاکستانی ها و قرقیزها و آذربایجانی ها. مهم آنست که این میراث مشترک حفظ شود و همه از آنها استفاده کنند و کسی بر سر آن تک خوری و انحصارگرائی نکند. من این همه مدت که در ایتالیا هستم تابحال نشنیده ام ایتالیائی ها در مورد یک شخصیتی در رقابت با فرانسوی ها یا آلمانی ها یا انگلیسی ها یا اسپانیائی ها کمپین راه بیندازند و فخر بفروشند. البته اگر کسی خواست دزدی فرهنگی کند و چیزی را که اصلاً مال او نیست مال خود کند باید با او برخورد کرد. ولی این مسئله با انحصارطلبی و خودخواهی و برج عاج نشینی متفاوت است.
4- سخن طولانی شد. به خبری که در ابتدای این نوشته به آن اشاره کردم بازگردیم. دیروز در ترکیه هفت ژنرال بازنشسته یا در حال کار ارتش ترکیه به اتهام تلاش برای توطئه و کودتا برای براندازی دولت و حزب عدالت و توسعه اردوغان (Adalet ve Kalkinma Partisi, (AKP بازداشت شدند. از زمان تشکیل جمهوری ترکیه توسط آتا ترک در سال 1923 این شاید اولین باری است که نظامیان تا این حد تحت تعقیب و فشار قرار می گیرند. متهمان شامل دو ژنرال دریاسالار شاغل، دو ژنرال ارتشبد، یک ژنرال سرتیپ و دو ژنرال سرهنگ بازنشسته هستند.علاوه بر این افراد، ۵۰ نظامی ارشد دیگر نیز به اتهام دست داشتن در این کودتا، در بازداشت به سر میبرند.
حزب اسلامگرای حاکم یعنی AKP طبیعتاً بسیار خوشحال است (این دستگیری کار خودشان بوده) و در برابر آن احزاب عمده رقیب که عمده ترین آنهایعنی Cumhuriyet Halk Partisi, CHP یعنی حزبی که آتارک موسس اش بود و Milliyetci Hareket Partisi, MHP یعنی حزب ملی گراها معترض و نگران اند و درصدد مقابله به مثل. سرنوشت نهائی این نزاع چه می شود خدا می داند ولی هرچه هست بازی دموکراسی است و خیلی بعید است موجب دگرگونی نظام ترکیه شود. حکایت ترکیه امروزی حکایت نظام چند حزبی با چندین دهه تجربه پر فراز و نشیب به سوی عمیق تر کردن دموکراسی است.
اما در ایران کنونی خبر مهم این روزها اولتیماتوم دادن و اخ و شانه کشیدن مجلس خبرگان و نظامیان به دموکراسی خواهان جنبش سبز است! نظامیان در ایران همان نقشی را ایفا می کنند که نظامیان ترکیه 30-50 سال قبل در ترکیه. یعنی دولت تشکیل می دهند و دولت سرنگون می کنند و شکنجه می کنند. ترکیه 30 سال پیش زندان دیاربکیر را داشت و ایران امروز کهریزک را.
در ایران امروز بر خلاف ترکیه فرقی میان صدای رئیس جمهورش، رهبرش، قوه قضائیه اش، نیروهای نظامی و سپاه و پلیس اش، رادیو و تلویزیون اش و مجلس خبرگان اش وجود ندارد. نظام جمهوری اسلامی تک حزبی اداره می شود. حزب حاکم بر ایران را می توان تحت نام «حزب اصوالگرای نظامیان» جمع بندی کرد. اساس نامه اصلی این حزب پایبندی نظری و عملی به ولی فقیه موجود است.
در ایران به ندرت روزنامه ای که مخالف حاکمیت باشد بیش از چند ماه یا گاهی چند روز دوام می آورد. در ترکیه ولی روزنامه هائی مانند جمهوریت Cumhuriyet ، حریت Hurriyet و ملیت Milliyet چندین دهه است که با حفظ سیاست کلی شان منتشر می شوند. (با حفظ سیاست نه مانند کیهان و اطلاعات قبل و بعد انقلاب انقلاب ایران که تنها تشابه اسمی دارند و اصلاً ربطی یه هم ندارند.)
برای اطلاع دقیق تر در مورد وضعیت آزادی بیان در ترکیه اگر ترکی می دانید به روزنامه ها و شبکه های خبری ترکیه سری بزنید. در ترکیه روزنامه نگاران بسیار آزادتر از ایرانند و بعضی وقت ها در مورد اموری از زندگی سیاست مداران گزارش تهیه می کنند که تصور آن هم در ایران کنونی مشکل است. مثلاً محمدعلی بیراند Memmet Ali Birand مجری معروف کانال D ترکیه دیروز در مورد بازداشت نظامیان با خبرنگاری مصاحبه می کرد که علی رغم فشارهای امنیتی خود را به درون هواپیمای حامل ژنرال های بازداشتی رسانده بود و از آنها فیلم و عکس تهیه کرده بود.
آیا زمانی فرا خواهد رسید که ایران هم مانند ترکیه بازی دموکراسی را به جای بازی ترور و وحشت سرلوحه کند؟
پی نوشت: من معمولاً برخی سریال های ترکی را تماشا می کنم. به شما هم اگر ترکی می دانید توصیه می کنم. برای آشنائی با فرهنگ عامیه ترکیه و یادگیری زبان وسیله خوبی است. این سریال ها را دیده یا می بینم: Aski Memnu, Yaprak Dokumu Ezel, Hatirla Sevgili, Bu Kalp Senu Unturmu, Papatyam, Melekler Kosrosun, Unutulmz و غیره.
به علاوه بنده در فوتبال طرقدار تیم تراکتورسازی تبریز (تراختور Tiraxtorبه قول خودمان) هستم!
میثم جان ممنون از مطلب جالبت. می خواهم در مورد آن قسمت از نوشته ات در برخورد با قومیتها بخصوص ترک ها نکاتی را بیان کنم. به نظر من یکی از مهمترین دلایل مخالفت با شکل گرفتن نهادهایی از اقلیتها، ترس از دست رفتن یا کمرنگ شدن قدرت نظام است.فرقی نمی کند که از چه قومی باشی مهم قدرت تشکلها و در یک کلام قدرت تجمع انسانی است که حکومت را نگران میکند. حکومت های دیکتاتوری همواره با ایجاد تفرقه و سرکوب آسان تر از پس اداره جامعه برآمده اند. برای مثال در کشور ما کلیدی ترین و مهمترین پستهای حکومتی ، صنایع و منابع مالی در اختیار ترک ها بوده و هست. آنها آذری هستند و همانند سایرین شانس پیشرفت داشته اند. من از بسیاری شنیده ام و در اطراف خود دیده ام که در ایران ترک ها انسانهای باهوش و در مسایل اقتصادی بسیار موفق هستند اما اگر بخواهند تجمعی داشته باشند مثل سایر تجمعات با آن مخالفت میشود. البته من با صحبت شما در مورد ملی گرایی افراطی به عنوان یک عامل سرکوب قومیت ها کاملاً موافقم ولی دلیل اول را قوی تر می دانم. شاید بتوان دین گرایی افراطی را با اطمینان بیشتری بعنوان عامل سرکوب اقلیتهای دینی در کشورمان دانست.
پاسخحذفنکته دیگر در مورد بحث جوک ها است. سوال این است که اگر اینگونه جوک ها بد است چرا همچنان ساخته می شوندو در جامعه جاری اند؟ مقصر را خیلی ها ایرانی های فارس زبان می دانند ولی به نظر من باید جواب این سوال را جای دیگری یافت. ترک ها جامعه شوخ طبعی هستند. (میدانم برای آذربایجانی ها واژه "سریماخ" بعنوان یک تفریح بسیار آشنا است.و جوک هایی که در مورد اهالی شهرها و روستاهای مختلف داخل آذربایجان ساخته میشود را زیاد شنیده ام مثلاً در مورد اسکویی ها یا اردبیلی ها از زبان تبریزی ها و...) همانطور که قبلا اشاره کردم شما در تمام نقاط ایران و در اکثر پستهای کلیدی آذری ها را میبینید و اگر این افراد جوک ها را توهین تلقی کنند بساط جوکها خود به خود برچیده خواهد شد. اما نه تنها اینگونه نیست بلکه من اکثر جوکهای مربوط به ترک ها را از زبان خود ترک ها شنیده ام . اینگونه رایج شده که هر وقت بحثی از قومیت ها به میان می آید بلا فاصله این جوک ها به عنوان سندی در اثبات توهین و برتری جویی قومیتی به قومیت دیگر مطرح میشود، غافل از اینکه:
از ماست که بر ماست.
به علاوه تراختور شیره....
----"ایرانی ها و ترک ها مانند خواهر و برادری هستند که پدر یا مادرشان مشترک است"
پاسخحذفپاسخ : خوب این را همه می توانند در مورد تمام ملت های دنیا نسبت به هم دیگر بگویند. ولی عجبا شما از این چه نتیجه ای می گیرید!!! البته بسیار مبهم سخن رانده اید. ترک ایرانی با ترک ترکیه می تواند ارتباط ژنتیکی داشته باشد و صد البته این هنور ثابت نشده است. گویا برخی از این پان ایرانیست و فارسیست ها گزافه هایی با پول ملت ایران (که با امار رسمی جمعیت شناسی کشور ایران به نظر می رسد 35 الی 45 درصد ان ترک باشند.(آمار غییر رسمی را در یابید)) در کشور ایران یا دیگر ممالک دست به سخن پراکنی ژنتیکی می زنند و به قول خودشان کرد و عرب و بلوچ را هم در نسل فارسان می آورند. اما اگر نظر شما خواهر برادری قوم ترک و فارس باشد قیاس مع الفارق است و امری لا یتجمع. البته می توانید بگویید به علت نزدیکی جغراقیایی بدبستان فرهنگی و زبانی با هم داشته اند.
----"اگر کسی فارسی و ترکی بداند می تواند با مقداری دقت شباهت های باور نکردنی ای میان کلمات و اصطلاحات ایندو زبان پیدا کند."
پاسخ: دوست عزیز اگر تخصص زبان شناسی ندارید شما را ارجاع به ویکی پدیا می دهم. در انجا می توانید تفاون زبان های آلتاییک و یا همان خانواده زبان های ترکی وبعد خانواده زبانهای هند و اروپایی ارجاع دهم.( جسارت مر اببخشید که می گوییم اگر در باب موضوعی تخصصی نداریم بهتر است از گقتمان عام در حیطه تخصصی به شدت پرهیز کنیم.). نه تنها ترکی معاصر اغوز ها (ترکمن ها، آزربایجانی ها و آناتولی ها) از فارسی به مقدار کمی بلکه از عربی بیشتر به عاریت گرفته است. و این هم دلیل نزدیکی جغرافیای و مذهبی و نهایتا سیاسی و ژئوپولوتیک داشته است. در دربار صفویه زبان رسمی ترکی بوده است (می توانید درمورد صخت آن تحقیق کنید) والبته درباریان فارس هم کم نبودند و نتیجتا شاعر فارس در کنار شاعر ترک که از بارزترین آنها شاه اسماعیل خطایی است ( صرفا به ترکی شعر سروده است و دیوان قطوری دارد) به شعر پردازی مشغول بوده اند.
----"فرهنگ ایران"
پاسخحذفپاسخ: آیا در کشور کثیر المللی مثل ایران ما فرهنگ یگانه ای به نام ایران می توانیم داشته باشیم؟
----"به لطف ادبیات غنی فارسی که قرن ها مورد استفاده و محبوب عثمانی ها بوده، بسیاری از کلمات و اصطلاحات فارسی عیناً وارد زبان ترکی شده اند یا در آنجا دوباره سازی شده اند. از این رو بسیاری ضرب المثل ها و روش زبانی بیان احساسات مردم دو کشور مشترک یا بسیار نردیکند. مثلاً تصور ایرانی و ترک ها از عشق (Ask ) به هم بسیار شبیه هست و هم در فرهنگ ایران و هم در نزد ترک ها عشق جایگاه بسیار مهمی در روابط انسانی دارد و متافیزیک قدرتمند و لطیف و معنوی ای به همراه خود وارد فرهنگ کرده. این امر را در سریال های کانال های ترک یه راحتی می توان دریافت. به علاوه بعضی ضرب المثل ها در دوزبان بسیار مشابه همند مانند «زبانم مو درآوردDilimde tuy bitde » «قسمت این بودهKaderimis »، «طرف حلال زادست وقتی صحبت اش را می کنی خودش سر می رسد Iyi insan lafinin ustune gelir» حال انکه چنین نسبتی اصلاً مثلاً میان زبان فارسی و انگلیسی یا ترکی و انگلیسی وجود ندارد و مثلاً اگر شما برای آنکه بگوئید از بس گفتم خسته شدم و زبانم مو درآورد Some hair was grown on my tongue, so I am bored انگلیسی زبان ها به شما چپ چپ نگاه می کنند و می خندند!).....
بسیاری اسامی کوچک ترکی و ایرانی مشترکند البته با گویش متفاوت و خاص هر یک از دوزبان. (بر خلاف فامیل ها که بسیار متفاوت اند و آنهم به سابقه کمتر از یک قرنی انتخاب اسم فامیل در ایران و ترکیه بر می گردد.)
این اسامی ترکی ریشه کاملاً قارسی دارند مانند فرخنده Ferhunde، فریده Feride، جم Cem (حرف C در ترکی ج خوانده می شود و S نقطه دار -که من در کیبوردم ندارم- ش) ، فریدون Feridun، شاهان Sahan، گلزار Gulizar، نجلا Necla، باران Baran، پاکیزه Pakize در کنار اسامی عربی و اسلامی چون علیAli، محمدMehmet ; Muhammet، حسنHasan و حسینHuseyin، زینبZeynep، احمد Ahmet، رضا Riza، عالیهAliye، لیلاLeyla، ملکMelek و مرادMurat و رجب Recep و معلا Mualla . البته در ترکی اسامی هم وجود دارند که اگرچه از زبان فارسی کلاسیک گرفته شده اند در ایران معاصر برای نام گذاری اسم کوچک افراد استفاده نمی شوند مانند نوردانNurdan، مدادMitat، لطفیLutfu، نجاتیNecati. بالتبع اسامی ترکی خالص هم در زبان ترکی امروز بسیار متداولند مانند دنیز (Denizیعنی دریا)، یامور (Yagmurیعنی باران)، باریش (Barisیعنی صلح) ، دوریم (Devrim یعنی انقلاب)، ازگور (Ozgur یعنی آزاد و رها) و غیره
نشان دادن شباهت های زبان شناختی فارسی و ترکی یک پژوهش مجزا و مفصل می طلبد. به نظرم تا حدودی بتوان گفت زبان ترکی معاصر با زبان فارسی ماقبل قرن بیستمی و کلاسیک همان نسبتی را دارد که زبان فارسی معاصر با زبان عربی قرآنی و کلاسیک. من امتحان کرده ام و فهمیده ام احتمالاً کلمات عربی موجود در ترکی معاصر از فارسی نو (فارسی پس از اسلام) وارد زبان ترکی شده اند نه از مستقیماً از زبان عربی، چون معنی شان با معنی عربی متداول در میان اعراب فرق می کند. جالب است بدانید ترک ها به وضو آبدست می گویندکه کلمه ای فارسی است و در فارسی قدیم مرسوم بوده نه وضو که ریشتاً عربی است........"
پاسخ: نیاز دارید کمی واژه شناسی بخوانید تا چنین سریع به قاضی نروید. دوم اینکه بدبستان مذهبی و همسایگی را فراموش نکنید. اسلام با اعراب به سیستان و کردستان و گیلان و ترکستان و آذربایجان صادرشده است. نه؟ پس آیا این اعراب بوده اند که به این مناطق امد ه اند و واژه های دینی را به ما اموخته اند یا دیگرانی از مناطق باد شده؟ ظاهرا در صدر اسلام اعراب اسلام را صادر می کردند.
ماجرای ضرب المثل و اسم گذاری و غیره را می توان در مورد قوم فارس هم سوال کرد؟ راستی دیگر چنین مباحثی آنقدر نخ نما شده است که دیگر شاهدی برای مدعای آشکار شما نمی باشد.
----"آموختن زبان ترکی علمی و نوشتاری (به خصوص نوشتن علمی) حتی برای من آذری زبان محتاج ممارست و تمرین بسیار است."
پاسخحذفپاسخ: آزری را صرفا می توان به شکل مسامحه به کار برد. به لحاظ زبان شناسی انچه شما آزری می نامید ترکی آرزبایجانی است.
دوم اینکه این اولا مشکل شما است نه همه که نمی توانید ترکی آزربایجان و آناتولی را بخوانید و بنویسید. و بعد هم اگر زبان ترکی در کشور خودتان که نزدیک به نیم آن ترکی هستند تدریس می شد دیگر شما این مشکل را به این شدت نداشتید.
------" به زوج در زیست شناسی می گویند Cift (همان "جفت" فارسی) و به government می گویند Hukumet (حکومت) و به state می گویند Devlet (دولت)"
پاسخ: آقای عزیر اینها واژه های عربی هستند. الیته شما حق دارید چرا که فارسی حتی دری و اردوی آن زیر شاخه عربی است. فارسی در زبان گفتگوی آنهم نزدیک به 70 الی 80 درصد عربی است.(این امار می تواند بالا و پایین بشود)
بقیه نوشته هاتون: نه تنها من بلکه تمام انسانهای آزاده ای که شاید دین هم ندارند با اهانت به حیوان مخالف هستند چه برسد به تمام انسانها. بقیه نوشته هاتون هم تخصص بنده نیست.
سلام میثم جان! نشانی وبلاگت رو از وبلاگ ابولفضل گیر آوردم. مطلب بسیار خوبی بود و باهات موافقم اما من درباره ی خط یکم و دوم از بند پنجم کمی حرف دارم:
پاسخحذف1- زبان ترکی یک زبان آلتایی است که زبانشناسیکانه به گروه زبانهای چسبانشی (agglutinative) تعلق دارد و با زبانهای مغولی, قرقیزی, ترکمنی, ازبکی, قزاقی و .. هم خانواده است. ولی زبان پارسی هندواروپایی است و با فرانسه, انگلیسی, آلمانی, روسی, سانسکریت و .. هم¬خانواده است. این دو گروه زبانی ساختار بسیار متفاوتی دارند.
2- وجود ضرب المثل ها, نامها, وام¬واژه ها, تردادها و دیگر همانندی های فرهنگی که تو شمردی (هر چند بسیار), به همسایگی چندهزارساله¬ی این دو قوم و درآمیختگی چندسدساله¬ی پس از اسلام بازمی گردد.
3- البته مساله درباره ی آذربایجان و ترکیه کمی متفاوت است چرا که زبان مردم آذربایجان پیش از ورود ترک ها آذری باستانی بوده که یک زبان ایرانی است و به زبانهای پهلوی و تاتی می مانسته است. به همین دلیل است که جشن های ایرانی نوروز و چهارشنبه سوری و .. در آذربایجان بومی ترند تا ترکیه. حتا امروزه بسیاری از واژگان و نامهای پهلوی در ترکی آذری وجود دارد که در زبان پارسی هم فراموش شده اند!
علی ح.
مقایسه جالبیه هر چندبحث های زبانیش به قول "ناشناس" تخصص من نیست.راستی میثم جان وقت کردی برای راهنمایی سری به من بزن.
پاسخحذف"البته مساله درباره ی آذربایجان و ترکیه کمی متفاوت است چرا که زبان مردم آذربایجان پیش از ورود ترک ها آذری باستانی بوده که یک زبان ایرانی است و به زبانهای پهلوی و تاتی می مانسته است."
پاسخحذفپاسخ: این نظریه هم مردود است زیرا:
1. طراح آن آقای کسروی در حوزه علم سیاست هم صاحب نظر نیست چه به رسید به زبان شناسی. ایشان تاریخچه زندگی شان بر همه واضخ و مبرهن است. اصلا در جرگه زبانشناسان وارد نیستند. (در زمان ایشان زبان شناسان بسیار خوبی هستند که چنین نمی انگارند و ظاهرا گفته های ابشان غرض سیاسی رضا خانی است)
2. بافرض وجود این زبان و واقعیت تاریخی آذربایجان(که هر روز بیشتر از دیروز خود می نماید) باید حداقل نوشته ای مکتوب و یا حداقل داستانی شفاهی از وجود چنین اقرادی میرفت که دریغ از یکی. اما تاریخ سیاسی، علمی و فرهنگی و معماری و کتیبه هایی طویل و دراز از منطقه آذربایجان وجود دارد که حاکی از ترک و ترک زبان بودن اهالی آن میدهد.
3. ثالثا ساختار و واژه های زبان اذری موهوم نه پهلوی است و نه تاتی. گویا در برخی از مناطق که مهاجر نشین آذربایجان هستند ذوب شدن فومی و بعد زبانی آن اقوام در ملت ترک وزبان ترکی فونوتیک و ساختار و ختی معناشناسی آن افراد را درگرگون کرده است و اقای کسروی هم چون زبا نشناس نبوده اند از این غافل گشته و انگاشته اند که نظریه برای همه چیز(زبان)یا فته اند.
تعصب بيش از اندازه ي برخي راه را بر هر بحث و گفتگويي مي بندد.
پاسخحذفوزارت فرهنگ تركيه :
the first written documents in Turkish dated the 6th century.it is very likely that we do not possess the basic documents of the literature of that time
(http://www.kultur.gov.tr/EN/Genel/BelgeGoster.aspx?17A16AE30572D313FFB2CB2AD591CE26BFC39FECE206F9A6)
Ş Ş
پاسخحذفĞ ğ
I ı
Ç ç
گفتم بنویسم براتون، شاید لازم بشه
مطلب جالبی بود
البته برخی چیزها در مورد ترکیه ممکن است به خاطر برخی تأثیرات رسانه های طرفدار فلان جناح و غیره باشد که خب طبیعی است، اما در کل اموزنده بود
تمامیت خواهی ما ایرانی ها را هم نمی شه کاریش کرد. کلا در ترکیه مردم دید بسیار خوبی نسبت به ایران دارند... و برعکس آن را در ایران شاهدیم
البته در ترکی اسامی هم وجود دارند که اگرچه از زبان فارسی کلاسیک گرفته شده اند در ایران معاصر برای نام گذاری اسم کوچک افراد استفاده نمی شوند مانند نوردانNurdan، مدادMitat، لطفیLutfu، نجاتیNecati.
پاسخحذف========
پاسخ: اینها همگی عربی اند دوست عزیز، نه فارسی
نور+دان (به معنای "از نور"، با منشأ نور، مداد که گفتید همان مدحت عربی است، لطفی هم عربی است و نجاتی هم از نجاه و یا نجات عربی میاد)
راستی: بسیاری از لغات عربی همچون بلدیه، مشروطیت و جمهوریت نیز از طریق استانبول و از ترکها به ایران راه یافته است. در این زمینه می توانید به تاریخ مشروطه مراجعه کنید
پست جدید من پاسخ به کامنت های دوستان در مورد این پست یکجااست. ولی به دو کامنت زیر اینجا جداگانه پاسخ می دهم:
پاسخحذف"آزری را صرفا می توان به شکل مسامحه به کار برد. به لحاظ زبان شناسی انچه شما آزری می نامید ترکی آرزبایجانی است.
دوم اینکه این اولا مشکل شما است نه همه که نمی توانید ترکی آزربایجان و آناتولی را بخوانید و بنویسید. و بعد هم اگر زبان ترکی در کشور خودتان که نزدیک به نیم آن ترکی هستند تدریس می شد دیگر شما این مشکل را به این شدت نداشتید."
اگر از احوال ترکیه مطلع باشید احتمالاً می دانید آذری کلمه ای است که ترکان ترکیه در مورد ترکی آذربایجانی (یا به قول شما آزربایجانی)و ترکان این منطقه به کار می برند. ترکیه ای ها خود را به ترکان آذربایجان کاملاً نزدیک حس می کنند و اصلاً این کلمه را برای خصومت به کار نمی برند. دلیل حساسیت شما را نمی دانم. شاید ریشه اش حساسیت به کسروی باشد. کسروی هم تاریخدان بزرگی بود (تاریخ مشروطه اثر کمی نیست) و جانش را در راه مبارزه با خرافه گرائی دینی داد و توسط فدائیان اسلام ترور شد. آقای خمینی و بسیاری روحانیون هم اصلاً از کسروی خوششان نمی آمد و نمی آید. اختلاف در علوم امری طبیعی است. حالا اگر کسروی نظری داده که ما نمی پسندیم تحقیر چرا؟ دلیل بیاوریم.
بنده اگر برای نوشتن و خواندن ترکی باید تمرین کنم، مانند اکثر ترکان آذربایجان این چنین ام. (شما ممکن است استثنا باشید) اصولاً نه تنها ترکی بلکه هر زبانی اگر شفاهی آموخته شود جداگانه احتیاج به آموزش نوشتاری دارد. کسانی که سواد خواندن نوشتن فارسی یا ترکی یا عربی یا انگلیسی ندارند ممکن است مثل بلبل این زبان ها را حرف بزنند ولی کافی نیست. کودکان ایرانی یا ترک یا ایتالیائی هم وقتی در شش- هفت سالگی به مدرسه فارسی یا ترکی یا ایتالیائی می روند از نظر گفتاری به این زبان ها مسلط اند ولی نمی توانند بنویسند یا بخوانند.
به علاوه منظور من خواندن و نوشتن متون دانشگاهی و تخصصی بود نه مثلاً تابلوهای مغازه ها. شما ادعا می کنید کسی که در آذربایجان بزرگ شده بدون "تمرین و ممارست" می تواند رمان های اورهام پاموک یا کتاب های کانت یا نظریه تکامل داروین را مثل نقل و نبات به ترکی بخواند؟! کافی است به آذربایجان بروید و امتحان کنید.
در کامنت آخر گفته شده (البته احتمالاً دوستی دیگر)
"اینها همگی عربی اند دوست عزیز، نه فارسی
نور+دان (به معنای "از نور"، با منشأ نور، مداد که گفتید همان مدحت عربی است، لطفی هم عربی است و نجاتی هم از نجاه و یا نجات عربی میاد)"
بنده هم ملطفتم که این کلمات عربی هستند (به جز نوردان که نصف اش فارسی است). ولی شما در مورد عمر خیام و مولوی و فردوسی و نظامی که در ترکیه در مدارس تدریس می شوند چه می گوئید؟ آنها که به عربی شعر نگفته اند.
گفتم (احتمالاً) زبان فارسی در دوره ای بسیار از زبان عربی تاثیر پذیرفته و بعد این زبان فارسی جدید بر زبان ترکی هم اثر گذاشته. البته کاملاً ممکن است عربی مستقیماً بر ترکی هم تاثیر گذاشته باشد (و اصلاً به قول شما حدس می رنم این اتفاق هم افتاده است ، چون عربی زبان اسلام برای تمام مسلمانان در تمام سرزمین های اسلامی بوده (و است) و واجب دانسته می شده (و می شود.)
ولی آیا عرب ها "نور" را به "دان" چسبانده اند "نوردان" درست کرده اند؟ اصلاً آیا "نوردان" (نه نور خالی) در عربی معنا می دهد؟ در فارسی ما ترکیبات نیمه عربی نیمه فارسی فراوان داریم. مثل: "تجاوزگر" (تجاوز عربی و گر فارسی)، "حق جو" (حق عربی و جو فارسی)، "قلم دان" (قلم عربی و دان فارسی). ولی آیا در عربی "قلم دان" (مانند نوردان) معنا دارد؟
جواب منفی است.
ممنون از مشارکت تان در بحث
البته نوردان عربی+فارسی (نور+دان) نیست. بلکه عربی+ترکی است. دان و دن یک پسوند ترکی است نه فارسی
پاسخحذفمثلا وقتی می خواهیم بگوییم از استانبول آمدم باید بگویی استانبولدان گلدیم. و (دان) در اینجا به منشاء اشاره می کند.
نوردان به معنای کسی که اصل و اصالتش از نور است می باشد. همینطور آیدان و غیره. و این داد با دان در کلماتی مثل سخندان متفاوت است
در کل مشترکات بین ترکها و فارسها بیش از افتراقات آنان است و این را قبول دارم
سلام میثم جان
پاسخحذفدر مورد این جمله میخواهم چیزی بگویم:
"جنبش سبز اگر می خواهد موفق شود و واقعاً دموکراسی را به ایران بیاورد باید مسئله مطالبات و حقوق اقلیت ها را بسیار بسیار جدی بگیرد و کم توجهی به این مسئله و نادیده گرفتن نسبی آن یکی از ضعف های وحشتناک جنبش سبز، از دید من، است."
من مشابه این حرف را از سایر دوستان ترک خودم هم شنیده ام یا دیده ام در جهایی مشابه این جملات را منتشر کرده اند. انتقاد اصلی من به این دیدگاه این است که با واقعیت موجود جنبش سبز هم خوانی ندارد. جنبش سبز به نظر من هنوز تازه در ابتدای راه است و تازه دارد متولد میشود. یک حاکمیت جا افتاده و مسلط نیست که کسانی که خودشان فعال سیاسی هستند و به لحاظ سیاسی نظریاتشان دیده و شنیده میشوند از خودشان را بیرون قرار بدهند و از آن مطالبه داشته باشند بلکه به نظر من درست این است که وارد جنبش شوند و مطالبات خودشان را هم از طریق آن مطرح کنند. واقعاً جنبش الان مرکزیت و سازماندهی ای ساختار یافته ای ندارد که بخواهیم به این نحو از آن طلب کار باشیم. هر جند که این موضوعات در شعار های انتخاباتی موسوی و وجود داشت و در بیانیه ها نیز گاهی اشاراتی به این موضوعات شده بود. به هر حال به نظرم راه درست این است که کسانی که چنین مطالباتی دارند کمپینی را درون جنبش سبز ایجاد کنند و به عنوان بخشی از جنبش این مطالبات را از حاکمیت طلب کنند. با شناختی که من از فعالان جنبش دارم قطعاً اگر چنین حرکتی ایجاد شود از سوی بقیه طرد نخواهد شد.
می خواهم در ادامه بحث و جواب کلی دوباره به کامنت ها پست جدیدی بگذارم ولی تاحال فرصت نکرده ام و به همین خاطر فی الحال فقط به کامنت آخری جواب می دهم در کنار یک تشکر کلی از همه.
پاسخحذف1- به مصطفی: با تحلیل ات کاملاً موافقم و سخن بجائی است. چون جنبش سبزمرکز و سازمان دهی مشخصی ندارد (علی رغم آنکه موسوی و کروبی رهبران سمبلیک آنند) دوستانی که که پیگیر مطالبات قومیت ها هستند باید آنرا از خود بدانند و "کمپینی را درون جنبش سبز ایجاد کنند و به عنوان بخشی از جنبش این مطالبات را از حاکمیت طلب کنند." یعنی با این کار جنبش سبز را به سمت مطالبات خودشان سوق دهند. کاش به این نکته توجه کنند به خصوص هم زبان های من در آذربایجان.
2- از همه دوستانی که در مورد این مطلب و مطالب جدیدتر در مورد بحث قومیت ها در کامنت ها به انحای مختلف اظهار لطف و آشنائی کردند بسیار سپاسگذارم و از این بایت که جداگانه به تک تک کامنت هایشان فرصت نکردم جواب دهم واقعاً عذرخواهی می کنم. کامنت هاشان موجب دلگرمی بنده است.