یک استدلال قیاسی:
مقدمه 1- دموکراسی در ایران محقق نمی شود، مگر آنکه دموکرات ها و لیبرال ها بتوانند قشرهای مذهبی را متقاعد به خیر و مطلوب و به صلاح بودن دموکراسی، من جمله برای مذهبی ها، بکنند.
مقدمه 2- بسیاری از مذهبی ها و کسانی که در انقلاب 1357 همدلانه شرکت کردند، هنوز دلبستگی عمیقی به آیت الله خمینی دارند.
نتیجه - جنبش سبز باید بتواند یک قرائت دموکراتیک و سازگار (غیر متناقض حتی الامکان) از اندیشه سیاسی آیت الله خمینی ارائه کند.
خاتمی (از سالیان دور) و موسوی (بیش از یک سال اخیر) چنین کاری را آغاز کرده اند. ولی باید این پروژه را پیش برد و تناقض های آن را حداقل کرد. هیچ انسان گوشت و خون داری خالی از تناقض نیست. پس نباید تناقض ها را علم کرد. من از این جهت کاملاً بر خلاف اسماعیل نوری علا می اندیشم.
پی نوشت- به نظر خود من اصیل ترین بخش افکار آیت الله خمینی که بعد از انقلاب از آنها عدول شد امام خمینی پاریس است.
باید "نوفل لوشاتو" را احیا کرد.
خیلی از افراد موثر هنوز به آیت الله خمینی دلبستگی و اعتقاد دارند. قانون اینرسی را در فیزیک فراموش نکنیم.
مقدمه 1- دموکراسی در ایران محقق نمی شود، مگر آنکه دموکرات ها و لیبرال ها بتوانند قشرهای مذهبی را متقاعد به خیر و مطلوب و به صلاح بودن دموکراسی، من جمله برای مذهبی ها، بکنند.
مقدمه 2- بسیاری از مذهبی ها و کسانی که در انقلاب 1357 همدلانه شرکت کردند، هنوز دلبستگی عمیقی به آیت الله خمینی دارند.
نتیجه - جنبش سبز باید بتواند یک قرائت دموکراتیک و سازگار (غیر متناقض حتی الامکان) از اندیشه سیاسی آیت الله خمینی ارائه کند.
خاتمی (از سالیان دور) و موسوی (بیش از یک سال اخیر) چنین کاری را آغاز کرده اند. ولی باید این پروژه را پیش برد و تناقض های آن را حداقل کرد. هیچ انسان گوشت و خون داری خالی از تناقض نیست. پس نباید تناقض ها را علم کرد. من از این جهت کاملاً بر خلاف اسماعیل نوری علا می اندیشم.
پی نوشت- به نظر خود من اصیل ترین بخش افکار آیت الله خمینی که بعد از انقلاب از آنها عدول شد امام خمینی پاریس است.
باید "نوفل لوشاتو" را احیا کرد.
خیلی از افراد موثر هنوز به آیت الله خمینی دلبستگی و اعتقاد دارند. قانون اینرسی را در فیزیک فراموش نکنیم.
تو خاورمیانه اصولا چنین امری محاله . یعنی ملت چونان جوانیست گه تا خودش سرش به سنگ نخوره نمیفهمه . اون اسلامگرایان و مذهبی ها باید خودشون به این نتیجه برسن .اتفاقا به نظر من هر گونه تلاش برای مجاب کردن اونها فضایی دوقطبی با القای دگماتیسم به طرف مقابل رو فراهم میکنه. در این مورد بیشتر قانون هر کنشی واکنشی دارد هم اندازه و در جهت مقابل صدق میکنه
پاسخحذفشما فونت مزخرفی داره وبلاگت ها . بابا یکم درشت تر چشمم در اومد
پاسخحذففکر می کنم اگر که در مرز اشخاص و افراد گیر کنیم دچار اشتباه اساسی خواهیم شد. به نظر من به نوعی باید از سد آیت الله خمینی رد شد(البته نه با خراب کردن-اش). رفتار واکنشی جامعه هم نشان می دهد که مردم هم دیگر از کاریزمایی تصنعی یک اسم خسته شده اند.
پاسخحذفاما بازتاب ها در مقابل افکار مکتبی به گونه ای متفاوت است. رفتار ها و سنت های مقبول اجتماعی اسلام (مثل عاشورا و...)خیلی بیشتر اثر گزار اند تا اشخاص نو ظهور. آیت الله خمینی بیشتر بخاطر تقدسی که از جنبه ی دین کسب کرده بود بر دیگر رهبران سیاسی زمان خود پیشی گرفت.
و علاوه بر این در افتادن با یک فکر حتی دینی خیلی راحت تر است با در افتادن با افکار یک شخص که هر طوری تفسیر شود باز نوک تیزی-اش به سمت دموکراسی و آزادی است.
با این که مخالف شکستن تندیس بزرگان تاریخ و علی الخصوص آقای خمینی که اگر خیلی کارها به اسم ایشان تمام نمی شد به جای خودشان خیلی هم محترم بودند، اما فکر می کنم نمی شود در این زمینه از ایشان بهره جست.
به عمو: قبول که "سر به سنگ خوردن" عملی نتیجه اش بیش از هزار سخن و خطابه و.. است. ولی به قول هابرماس "گفتگو" را هم باید جدی گرفت. در مورد فونت هم چشم امتحان می کنم که می شود فونت را بدون تغییر تنظیمات دیگر قدری بزرگ تر کرد یا نه.
پاسخحذفبه بوف:
وبلاگتان جالب است و مشتری اش شده ام.
من هم قبول دارم که باید از آیت الله خمینی بدون خراب کردن ایشان و با حفظ احترام فراتر رفت. ولی سئوال اساسی ام آنست که در جامعه ای که هنوز عده مهمی دلبستگی عمیقی به ایشان دارند چگونه این کار ممکن است.
باید فکر کنم...
با مهر