رئیس یکی از ارگان های حکومتی اخیراً گفته است: «در بررسىهاى انجام شده از دفاتر و مجموعههاى برخى از سران فتنه به اطلاعاتى دست یافتهایم که از ۲۰ سال قبل گروهى شکل گرفته بود که هدف آن براندازى دین از بطن ایران اسلامى است و همه اینها داراى مستندات است».
نمی دانم واقعاً چقدر موسوی و کروبی و خاتمی از 20 سال قبل به دنبال برقراری سکولاریسم بوده اند، ولی متاسفانه باید بگویم این جناب مسئول و همفکران ایشان هیچ درک درستی از سکولاریسم که آنرا «براندازی دین از بطن ایران اسلامی» می خوانند، ندارند.
من نمی دانم نظریه پرداز آقایان، یعنی کسانی که مسائلی نظیر سکولاریسم را برای ایشان صورت بندی می کنند، چه کسانی هستند، ولی کاش این قدر که پول صرف بحث های فرعی و امنیتی می کنند قدری هم وقت می گذاشتند و کتاب می خواندند و با نظریه های سکولاریسم آشنا می شدند. البته نا مانند همیشه با رویکرد امنیتی و بولتن خوانی، بلکه با رویکرد علمی و محققانه.
تاحالا نشنیده ام یک نظریه پرداز جدی سکولاریسم، حتی لائیک های آتئیست، سکولاریسم را مساوی «براندازی دین از بطن جامعه» بداند. شدیدترین شکل سکولاریسم سیاسی متعلق به مدل فرانسوی و جمهوری خواه آن است (معروف به لائیسیته) که می گوید دین باید فقط محصور به حوزه خصوصی باشد و در حوزه عمومی به عنوان یک شهروند باید جمهوری خواه (republican) و سکولار بود. ولی همین فرانسوی ها که اسم شان به عنوان سکولاریست دو آتشه در رفته، با حضور زنان محجبه حتی با روبنده در حوزه عمومی و بخش خصوصی مملکت شان مشکلی ندارند و ممنوعیت حجاب یا هر نماد دینی -خوب یا بد که به نظر من بد است- فقط در مورد مشاغل دولتی است.
همین فرانسوی های بدنام هم مانند حکومت اسلامی خودمان طرح رضا خانی بی حجابی اجباری (در مقابل طرح با حجابی اجباری وطنی) اجرا نمی کنند و با چماق و پلیس نمی خواهند حجاب را از سر زنان مسلمان بردارند. حال آنکه در مملکت ما پلیس استخدام می کنند تا به نام اخلاق حجاب مطلوب آقایان را بر همه تحمیل کنند.
مدل آمریکائی و انگلیسی و هندی و پسا استعماری سکولاریسم هم که نه تنها در حوزه خصوصی، در حوزه عمومی هم برای دین نقش مهمی قائل است و به خصوص در مدل هندی و پسااستعماری و آمریکائی اصولاً حوزه عمومی بدون حضور دینداران معنا ندارد. معروف است که در آمریکا هیچ وقت کسی که صریحاً بگوید آیتئیست است نمی تواند کاندیدا شود و اگر هم کاندیدا شود هیچ وقت رای نمی آورد.
به آقایان با این مطالعات شدیدشان توصیه می کنیم قدری به جای شاخ و شانه کشیدن برای رهبران جنبش سبز که جرمشان فقط دفاع از حقوق ملت مظلوم ایران است، قدری وقت بگذارند و کتاب بخوانند و با حجم عظیم آثار در حوزه سکولاریسم -یعنی مثلاً کارهای کسانی مانند توکویل، هابرماس، راولز، چارلز تیلور، عقیل بیلگرامی (که از او در پست قبلی یاد کردم) و طارق مودود - به اندازه سرسوزنی آشنا شوند و اتهامات بی ربط به مدافعان حقوق ملت نزنند.
سکولاریزم ارتباط وثیقی با بحث عدالت و برابری دارد و تمام اشکالی از سکولاریزم که ذکرشان کردم با اعطای حق اختصاصی حکومت به یک طبقه خاص مانند روحانیان یا فقها نمی خواند. صد البته این بدان معنا نیست که روحانیون و فقها نباید نقشی در حوزه عمومی داشته باشند. آقایان اگر از اینکه حق اختصاصی حکومت پاره ای از فقها و نظامیان (حتی آنهم نه تمام فقها و نظامیان که بسیاری از آنها نیز دلشان با مردم است) توسط سکولاریزم سیاسی نفی می شود ناراحتند، باید بدانند این سکولاریزم نیست که آنها را غمگین کرده، بلکه این برابری است که مایه نگرانی ایشان است.
برابری میان تمام اصناف اجتماعی از مبانی عدالت است.
نمی دانم واقعاً چقدر موسوی و کروبی و خاتمی از 20 سال قبل به دنبال برقراری سکولاریسم بوده اند، ولی متاسفانه باید بگویم این جناب مسئول و همفکران ایشان هیچ درک درستی از سکولاریسم که آنرا «براندازی دین از بطن ایران اسلامی» می خوانند، ندارند.
من نمی دانم نظریه پرداز آقایان، یعنی کسانی که مسائلی نظیر سکولاریسم را برای ایشان صورت بندی می کنند، چه کسانی هستند، ولی کاش این قدر که پول صرف بحث های فرعی و امنیتی می کنند قدری هم وقت می گذاشتند و کتاب می خواندند و با نظریه های سکولاریسم آشنا می شدند. البته نا مانند همیشه با رویکرد امنیتی و بولتن خوانی، بلکه با رویکرد علمی و محققانه.
تاحالا نشنیده ام یک نظریه پرداز جدی سکولاریسم، حتی لائیک های آتئیست، سکولاریسم را مساوی «براندازی دین از بطن جامعه» بداند. شدیدترین شکل سکولاریسم سیاسی متعلق به مدل فرانسوی و جمهوری خواه آن است (معروف به لائیسیته) که می گوید دین باید فقط محصور به حوزه خصوصی باشد و در حوزه عمومی به عنوان یک شهروند باید جمهوری خواه (republican) و سکولار بود. ولی همین فرانسوی ها که اسم شان به عنوان سکولاریست دو آتشه در رفته، با حضور زنان محجبه حتی با روبنده در حوزه عمومی و بخش خصوصی مملکت شان مشکلی ندارند و ممنوعیت حجاب یا هر نماد دینی -خوب یا بد که به نظر من بد است- فقط در مورد مشاغل دولتی است.
همین فرانسوی های بدنام هم مانند حکومت اسلامی خودمان طرح رضا خانی بی حجابی اجباری (در مقابل طرح با حجابی اجباری وطنی) اجرا نمی کنند و با چماق و پلیس نمی خواهند حجاب را از سر زنان مسلمان بردارند. حال آنکه در مملکت ما پلیس استخدام می کنند تا به نام اخلاق حجاب مطلوب آقایان را بر همه تحمیل کنند.
مدل آمریکائی و انگلیسی و هندی و پسا استعماری سکولاریسم هم که نه تنها در حوزه خصوصی، در حوزه عمومی هم برای دین نقش مهمی قائل است و به خصوص در مدل هندی و پسااستعماری و آمریکائی اصولاً حوزه عمومی بدون حضور دینداران معنا ندارد. معروف است که در آمریکا هیچ وقت کسی که صریحاً بگوید آیتئیست است نمی تواند کاندیدا شود و اگر هم کاندیدا شود هیچ وقت رای نمی آورد.
به آقایان با این مطالعات شدیدشان توصیه می کنیم قدری به جای شاخ و شانه کشیدن برای رهبران جنبش سبز که جرمشان فقط دفاع از حقوق ملت مظلوم ایران است، قدری وقت بگذارند و کتاب بخوانند و با حجم عظیم آثار در حوزه سکولاریسم -یعنی مثلاً کارهای کسانی مانند توکویل، هابرماس، راولز، چارلز تیلور، عقیل بیلگرامی (که از او در پست قبلی یاد کردم) و طارق مودود - به اندازه سرسوزنی آشنا شوند و اتهامات بی ربط به مدافعان حقوق ملت نزنند.
سکولاریزم ارتباط وثیقی با بحث عدالت و برابری دارد و تمام اشکالی از سکولاریزم که ذکرشان کردم با اعطای حق اختصاصی حکومت به یک طبقه خاص مانند روحانیان یا فقها نمی خواند. صد البته این بدان معنا نیست که روحانیون و فقها نباید نقشی در حوزه عمومی داشته باشند. آقایان اگر از اینکه حق اختصاصی حکومت پاره ای از فقها و نظامیان (حتی آنهم نه تمام فقها و نظامیان که بسیاری از آنها نیز دلشان با مردم است) توسط سکولاریزم سیاسی نفی می شود ناراحتند، باید بدانند این سکولاریزم نیست که آنها را غمگین کرده، بلکه این برابری است که مایه نگرانی ایشان است.
برابری میان تمام اصناف اجتماعی از مبانی عدالت است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر