۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

لیبرالیسم حافظ

 چندی پیش مصاحبه ای قدیمی با داریوش آشوری در تفسیر او از حافظ را در وبلاگ اش گوش می دادم. آشوری در آن مصاحبه خلاصه ای از نظراتش در کتاب "عرفان و رندی حافظ" بازگو کرد. برخی مانند بهاالدین خرمشاهی - تا آنجا که در خاطرم است از یکی از مقالات خرمشاهی در یکی از کتاب های چند ساله گذشته اش- چندان موافق تز تفسیری-الهیاتی آشوری نیستند؛ ولی به نظر من تفسیر آشوری معقول و مستدل آمد.

پس از مصاحبه آشوری من به این می اندیشیدم که حافظ اگرچه فیلسوف سیاسی نبود، ولی  نظام الهیاتی او با هر سیستم سیاسی به یک درجه سازگار نیست.

اگر نظر داریوش آشوری در کتاب عرفان و رندی حافظ در مورد حافظ را بپذیریم - در مورد اینکه حافظ در الهیاتش گناه و خطا را جزو جدائی ناپذیری از وجود انسان می داند - و به این مسئله مخالفت حافظ با سخت گیری های فقیهانه و زاهدانه را هم بیفزائیم، می توان گفت حافظ در اندیشه شخصی اش و در انسان شناسی اگزیستنسیالیستی اش نوعی لیبرال بوده است.

البته هیچ گاه او لوازم سیاسی و اجتماعی الهیات وجودگرایانه اش در مورد جایگاه گناه و خطا در شخصیت آدمی را آنقدر بسط نداد تا از دل آن یک نظریه جامع سیاسی در مورد شکل حکومت مانند لیبرالیسم یا دموکراسی بروید. تنها می توان رد پاهای مهمی در اندیشه او یافت. شاید بتوان آن رد پاها را ادامه داد.

لیبرالیسم مبتنی بر این اندیشه است که جایزالخطا بودن جزوی از وجود آدمی است و حاکمان خطا ناپذیر را تنها در اسطوره ها و داستان ها می توان یافت. حافظ به این معنا یک لیبرال نبود؟

۳ نظر:

  1. چند نکته که به نظرم میرسه درباره ی تفسیر از حافظ:
    - در متونی مثل دیوان حافظ، ما با نثر منطقی-فلسفی ایی روبه رو نیستیم که خالی از تضاد و ابهام باشد. بلکه شعر تضاد و ابهام را اقتضا میکند.
    - این دیوان مربوط به شخصی است که می تواند برحسب فهم-اش جملات متناقض بگوید. ما نمی توانیم فرض را بر سازگاری بگذاریم.
    - به تعبیر فیلسوفان زبان، زبان محصول بافت اجتماعی است و در نتیجه معنای شعر حافظ برای ما متفاوت از قرن هشتم است
    اما با تسامح، کاملا موافقم حافظ در انسان شناسی-اش معتقد به انسانهایی است که به درجه ایی از خطا، ریا، گناه آلوده اند(می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب/چو نیک بنگری همه تزویر می کنند.)
    اما به نظرم حافظ اندیشه های خطاهایی کرده است:
    -به انسانهایی اعتقاد داشته که می توانند به کمالات فوقی برسند(پیامبران)
    -هرگز فکر نکرد که آفت های دین داری-ایی که در دیوان-اش مملو از آن است(مثل ِظاهر گرایی،عدم مدارا، رهبانیت وترک دنیا،...) می تواند ذاتی ادیان باشد.
    -با داشتن پس زمینه های جبری گرایی-اشعری گری هرگز به تئوری ریزه کردن مصائب زمانه نمی پردازد و درنتیجه در جامعه ی مطلوب و راه رسیدن به آن مسکوت است و حداکثر به نق زدنی از جامعه خویش بسنده کرده است
    -با رفتن شاه چراغ وبسته شدن می خانه-اش، فغانش در اشعارش نمود می یابد، اما به ان نسبت ظلمی که بر زنان می رود نه تنها ساکت است بلکه مثل دیگران، آنان را به ابژه های جنسی فرو میکاهد.
    در مجموع همانقدر که حرف صواب دارد، بر خطا هم هست. مهم اینست که با عده ایی که شیفته ی او هستند، در نقدمان نظرات خطا و صواب-اش را مطابق به واقع نشان دهیم.
    شاد باشی

    پاسخحذف
  2. اصلاحیه==> شاه شجاع

    پاسخحذف
  3. سلام حسین
    ممنون از توجه و دقتت. نکات ات شایسته تامل اند. باید در موردشان- به خصوص بحث تناقض- فکر کنم.

    حافظ هم در عین بزرگی البته مانند همه ما مرد روزگار خویش بوده است.

    این پست لیبرالیسم حافظ را قرار بود بسط اش بدهم و بگذرام که وقت نشد و به همین شکل کنونی قناعت کردم. شاید بعد ...

    با مهر

    پاسخحذف